به کنار همسر انلاین طوبی و کامیار که روی صندلی نشسته بودند رفتیم. کیفم رو روی میز گذاشتم و در جواب سوال بهار که میپرسید کجا میرم گفتم: -میرم همسریابی انلاین با شماره تلفن رو ببینم. تو هم میای؟ سر تکان داد و کیفش رو به دست کامیار داد و گفت: -عزیزم تو نمیای؟ همسر انلاین طوبی هم به همراه ما بلند شد و ما با معذرت خواهی از مامان دور شدیم. در کنار همسریابی آنلاین رایگان قدم برمیداشتم اما همه وجودم پر از اضطراب بود و به قدری در تنش های عصبی غرق شده بودم که بی توجه به دیگران به انها تنها میزدم و در مقابل نگاه های متعجب اما شاد انها عذر خواهی میکردم و باز دوباره در خودم فرو میرفتم. با دیدن بنفشه رنگی از شادی غبار غم صورتم رو پوشاند.او همسریابی انلاین با شماره تلفن و زیبا در لباس عروسی سپیدش به قدری خواستنی شده بود و ارایش اجری رنگش به قدری به او می امد که ناخوداگاه او را بوسیدم و بی توجه به همسر انلاین طوبی او را در اغوش کشیدم. بنفشه هم از دیدن من خوشحال شده بود.
با اینکه در اغوش او ارام گرفته بودم اما سر از اغوش او برداشتم و به صورت چون برگ گلش نگاه کردم. ان چشمها و لب و بینی کوچک به قدری زیبا و ملیح ارایش شده بود که با وجود داشتن ارایش زیاد در صورتش هیچ در ذوق نمیخورد. او را لمس کردم و در حالی که در ذهنم به دنبال کلمات میگشتم گفتم: -وای عزیزم خیلی قشنگ شدی. بنفشه دستم رو فشرد و با لبخندی دلنشین گفت: -پس چرا اینقدر دیر اومدید؟ صدای بهار رو از پشت سرم شنیدم و با خجالت خودم رو از بنفشه جدا کردم تا او هم دمی با بنفشه صحبت کند. قدمی به سمت احمد برداشتم و او که تازه از احوالپرسی با کامیار خالص شده بود نگاهم کرد. در کت و شلوار خوش دوخت نقره ای اش جذاب شده بود. در نظرم بنفشه و احمد زوجی خوشبخت امدند.
همسریابی انلاین با شماره تلفن را تبریک گفتم
احمد دستش رو به سمتم دراز کرد و من هم دستش رو فشردم و طی کلمات کوتاه اما پرمحبتی همسریابی انلاین با شماره تلفن را تبریک گفتم و از ته دل برایشان ارزوی خوشبختی کردم. در ته نگاه احمد چیزی بود که مانند مته در قلبم فرو میرفت. بی اختیار از خودم پرسیدم که او در مورد من چه فکر میکند؟
همسریابی آنلاین رایگان بدونه و با این تفکر اهی از سر افسوس کشیدم
نکنه اون هم مانند سروش من رو جفاکار و همسریابی آنلاین رایگان بدونه و با این تفکر اهی از سر افسوس کشیدم و باز دوباره به سمت بنفشه رفتم. بنفشه در کنار خودش جایی برای من باز کرد و بهار و کامیار بعد از کمی صحبت کردن ما رو ترک کردند. در کنار بنفشه نشسته بودم و دستش رو به دست داشتم. او را همچون همسر انلاین طوبی دوست داشتم. میدانستم که امشب همسر انلاین طوبی اصفهان از زیباترین شب های زندگی اوست. همانطور که نگاهش میکردم بی مقدمه گفت: -میدونی کی اومده؟ با تعجب نگاهش کردم و او همانطور ادامه داد: -هیچ فکر نمیکردم اون هم به جشن ازدواجم بیاد.
نگاهی به صورت بی تفاوتش انداختم و از انجایی که او به ارامی صحبت میکرد من هم به ارامی گفتم: -همسر انلاین طوبی اصفهان اومده؟ با نگاهش گوشه ای از سالن رو نشانم داد و من از دیدن او در انجا به سختی یکه خوردم. او سر به زیر انداخته بود و با تلفن همراهش مشغول بود. همسریابی انلاین با شماره تلفن اینجا چی کار میکنه؟ -روزی که به کیانوش کارت میدادم پیمان هم کنارش ایستاده بود و من هم مجبور شدم به اون هم کارت بدم. با چشمانی که از شدت تعجب گرد شده بود نگاهش کردم و با صدایی زیر پرسیدم: -کیانوش؟ سرش را تکان داد که من با همان حیرت پرسیدم: -دیونه شدی؟ برای چی به همسر انلاین طوبی اصفهان کارت دادی؟ سرش رو بی حوصله تکان داد و گفت: -انتظار داشتی وقتی پیروز ما رو برای نامزدیش دعوت کرد من به همسریابی آنلاین رایگان کارت ندم؟ -یعنی پیروز هم؟؟ -همسر انلاین طوبی اصفهان اون نیومده. نفس راحتی کشیدم و پیش خودم گفتم که این دختر دیونه است. برای چی کیانوش رو دعوت کرده و از ان بدتر پیمان رو. کسی که خوب میدونست من و او با هم دشمنی خونی داریم.