پس این چیه ؟ - همین یه پالتو. .. - پس قرار بود چند تا پالتو بپوش نیما به عقب متمایل شد و گفت: آخه الان اون بالا خیلی سرده - اون بالا کجاس. - ولنجک. همسریابی واتساپ و شماره همراه بانک به م*س*تانه خانوم نگفتی ؟ همسریابی واتساپ و شماره همراه با تردید گفت: فکر کنم گفت به طرف شیوا بر گشت و گفت: نخیر نگفتید. شما فقطگفتید برای نهار میخوای بری بیرون. نگفتی میخوی بری اون بالا.
همسریابی واتساپ و شماره همراه من انقدر ها هم سرد نیست
همسریابی واتساپ و شماره همراه من انقدر ها هم سرد نیست. .. - همسریابی واتساپ و شماره همراه اول این مسئله من کفش مناسب نخوشیدم - تو که پوتین پوشیدی. پاشنهاش هم که بلند نیست، خوبه که. .. فقط نگاهش کردم که حسماب کار اومد دستش. نگاهش رو رفت و گفت: خب اگه بخواهی میری خونتون لباس و کفش مناسب بردار. همسریابی واتساپ و شماره همراه کارت گفت: شرمنده دیگه مسیرمون اونطرف نیست. در ضمن بچه ها خیلی وقته زنگ زدن اونجا رسیدن. دیر که راه افتادی اگه بخوام دور بزن یک به بعد میرسی. پس معلومه که سوخته داره اینطوری تلافی میکنه. همسریابی واتساپ و شماره همراه من گفت: به نظر من هم لباستون مناسبه، اما اگه بخواین بر میگردی. چاره نبود گفت: اشکالی نداره اگه نتونست همسریابی واتساپ و شماره همراه کنم، بالا نمیام همسریابی واتساپ و شماره همراه بانک: البته ما هم زیاد بالا نمیری. قرار بود بری سالن باغ یلاس ناهار بخوری که بقیه این پیشنهاد رو دادن. موبایل رو از تو کیف در آوردم و برای مامان توضمیح دادم که قرار نیست تا بعد از ظهر خونه برگردم. به طرف دو ستا شون حرکت کردی.
که البته متوجه شدم دو ستهای م شترک همسریابی واتساپ و شماره همراه اول هم هستن.نیما ما رو به هم معرفی کرد. راحیل و بهمن که با هم نامزد بودن, شمایان و علی که از همون برخورد اول فهمیدم جز خندوندن بقیه کار دیگه ای نداره. راحیل خیلی خونگرم بود. از همون برخورد اول ارتباط صمیمی بین من و همسریابی واتساپ و شماره همراه و اون بر قرار شد.
همسریابی واتساپ و شماره همراه کارت پشت سر ما
ما خانومها جلوتر حرکت میکردی و همسریابی واتساپ و شماره همراه کارت پشت سر ما. اما همسریابی واتساپ و شماره همراه بانک و بهمن بیشتر وقتها نامزد بازیشون ل میکرد و میومدن کنار خانومها شون قدم میزدن و معلوم نیست در گوش شون چی میگفتن که اونها غش میرفتن از خنده. البته همین موضوع باعث شده بود،
امیر و شمایان و همسریابی واتساپ و شماره همراه اول اونها رو زن ذلیل ختاب کنن. بخاطر کفشهام مجبور بودم آهسته و با ملاحظه راه برم برای همین بعضی وقتها که اونها سرشون به نامزداشون رم بود من عقب میموندم. امیر و بقیه هم به من میرسیدن اما با این حال فاصله رو رعایت میکردن. بیشتر هم مشغول صحبت و شوخی با خودشون بودن. این وسط من احساس میکردم اضافی ام. همسریابی واتساپ و شماره همراه بگم چکارت کنه. تو که میخواستی هی با نامزدت لاس بزنی من رو چرا با خودت آوردی. ..ای کاش باهاشون نمی امدم. ... به تله همسریابی واتساپ و شماره همراه اول رسیدیم و قرار شد همین چند ایستگاه رو که امدی و با تله کابین برگردی. چون رو همسریابی واتساپ و شماره همراه همراه
همه گرسنه شون شده بود.