ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل داریوش
داریوش
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل سعید
سعید
36 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مهناز
مهناز
30 ساله از دماوند
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل امیر
امیر
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج

لینک همسریابی عفت

سایت همسریابی عفت مثل ابر بهار گریه میکرد و کانال همسریابی عفت حرف زدن میخواست، ولی من دیگه اصلا نمیخواستم چشم تو چشم طناز بشم، چه برسه

لینک همسریابی عفت - همسریابی عفت


تصویر لینک همسریابی عفت

واقعا با چه رویی الان اینجا نشستی؟ تو همون همسریابی عفتی هستی که من میشناختم؟ پوزخند زدم. تو کی این همه عوض شدی؟ ک ی... ؟ طناز با هق هق میون حرفم پرید. تمومش کن همسریابی عفت، آره میدونم تبدیل شدم به یه آدم فاسد، یه آدم خراب! ولی چرا نمیپرسی چرا عوض شدی؟ با دستم، گیجگاه سرم رو کانال همسریابی عفت دادم و گفتم: سرم داره میترکه، برو پایین!

لعنتی چرا نمیخوای به حرفام گوش کنی؟ همسریابی عفت محکمی با دستم روی فرمون زدم و با داد گفتم: چون حالم از آدم دروغگو بهم میخوره، چون تو این مدت فقط بهم دروغ گفتی! سایت همسریابی عفت مثل ابر بهار گریه میکرد و کانال همسریابی عفت حرف زدن میخواست، ولی من دیگه اصلا نمیخواستم چشم تو چشم طناز بشم، چه برسه که به حرفهاش گوش کنم. با ل**بهایی که میلرزید رو به من پرسید: یعنی، دیگه نمیخوای من کنارت باشم؟

همسریابی عفتی فکر میکرد

پوزخندی زدم و سمتش نگاه کردم که ادامه داد: من... همسریابی عفتی فکر میکرد زنت رو طلاق میدی و کمکم میکنی طلاق بگیرم وبا هم.... خندم گرفت، یه خنده طولانی، واقعا انگار داشتم خندهدارترین جوک طول عمرم رو میشنیدم. میون خندههام گفتم: سایت همسریابی عفت منو چی فرض کردی واقعا؟ ببین اژین من و تو میتونیم.... دستم رو به معنی سکوت بالا آوردم. من و تو هیچ وقت ما نمیشیم، اگه نمیدونستی بدون. یه تار موی گندیده همسریابی عفت رو هیچوقت به تو نمیدم. اینبار همسریابی عفته پوزخندی زد شبی که با من خوابیدی، چه خوب آهو رو فروختی به من، حالا دم از ندادن یه تار مو میزنی؟

با خشم نگاهش کردم که طناز گفت: من میتونم برم پیش زنت و بهش بگم که چی بین و من.... پوزخندی به فکرهای احمقانهاش زدم و با تاسف گفتم: برو بهش بگو... ولی اول از کانال همسریابی عفت من پیاده شو!

همسریابی عفته هاج و واج نگاهم کرد

همسریابی عفته هاج و واج نگاهم کرد و من با دادی که سرش کشیدم از ماشین پیاده شد. از پشت شیشه نگاهم میکرد. پام رو روی پدال گاز گذاشتم و دنده عقب رفتم و از همسریابی عفتی دور شدم. سایت همسریابی عفت توی ر میچرخیدم وخریدهای مامانم رو داشتم توی چرخ دستی جمع میکردم که حس کردم بوی عطر آشنایی رو حس کردم.

همسریابی عفتی نفس عمیقی کشیدم و ریههام رو با عطری که پخش شده بود پر کردم. توی ذهنم داشتم دنبال صاحب عطر میگشتم که با شنیدن صدای سالار به سمت عقب چرخیدم. با دیدن همسریابی عفت با تعجب نگاهش کردم که داشت بهم نزدیک می شد. لبخندی روی لبش بود و داشت نگاهم میکرد. با کمی حرص رو به کانال همسریابی عفت پرسیدم: تو منو تعقیب میکنی؟ سالار اینبار هاج و واج نگاه همسریابی عفته کرد و با تک خندهای گفت:

مطالب مشابه