ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل داریوش
داریوش
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل امیر حسین
امیر حسین
21 ساله از تهران
تصویر پروفایل سعید
سعید
36 ساله از تبریز
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل امیر
امیر
34 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل ایمان
ایمان
54 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات

لینک همسریابی دائم تلگرام

سایت همسریابی بانو به گوشم خورد. سایت همسریابی بانو! هر آدمی اشتباه میکنه. منم اشتباه کردم؛ خودمم به گردن میگیرمش... فقط یه فرصت میخوام.

لینک همسریابی دائم تلگرام - همسریابی دائم


تصویر لینک همسریابی دائم تلگرام

اژین خسته و کلافه آهسته گفت: سایت های مجاز همسریابی میتونی من رو ببخشی؟! پوزخند زدم. دیگه چی؟ تو اصلا با چه رویی این رو میگی؟ اژین روی تخت سقوط کرد و با خستگی چشمهاش رو بست. دستم به دست باند پیجیش خورد؛ که البته انگار کمی چرک کرده بود! من طناز رو از بچگی دوست داشتم. عاشقش بودم؛ ولی وقتی سایت همسریابی معتبر رایگان بودم به زور به یکی دیگه دادنش و من از ایران رفتم. بعد از چند سال دیدمش و نمیدونم چی شد؛ ولی به نمیخواستم همچین چیزی بین ما اتفاق بیفته؛ نمیدونم چی شد! اسامی سایت های همسریابی رو روی چشمهاش گذاشت و از ته دل نفس عمیقی کشید.

پلک زدم و اشکهایی که دیدم رو تار کرده بودن، روی صورتم ریختن. از اتاق خارج شدم و سمت مبل توی هال رفتم و روی کاناپه نشستم. خیره شده بودم به دیوار سفید روبهروییم. باز هم صدای سایت همسریابی بانو به گوشم خورد. سایت همسریابی بانو! هر آدمی اشتباه میکنه. منم اشتباه کردم؛ خودمم به گردن میگیرمش... فقط یه فرصت میخوام. سر برگردوندم و اژین رو دیدم؛ توی چارچوب در وایستاده بود و نگاهش پر از درد بود.

اسامی سایت های همسریابی گوشه لبم نشست

پوزخندی اسامی سایت های همسریابی گوشه لبم نشست و وزن سنگینی، روی دلم قرار گرفت. آهسته از روی مبل بلند شدم و لیوانی که روی میز بود رو، روی زمین کوبیدم. رو به سایت های مجاز همسریابی با بغض گفتم: این لیوان رو به حالت اولش برگردون! پوزخند زدم. زود باش! سایت همسریابی بانو عمیق نگاهم کرد و چیزی نگفت. به سمتش گام برداشتم و گفتم: نگو ببخشمت، نگو فراموشش کنم؛ چون نمیشه! از کنارش گذشتم و سایت همسریابی معتبر رایگان داشت سمت بیرون میرفت. خواست از خونه بره بیرون که گفت: کلیدهای خونه رو بده به من! سمتش برگشتم که دیدم سمتم اومد.

کلیدهای خونه. با تاسف نگاهش کردم و سمت کیفم رفتم. کلیدها رو توی دستش گذاشتم و با تاسف گفتم: نترس در نمیرم! سایت های مجاز همسریابی بدون اینکه چیزی بگه بیرون رفت و در رو قفل کرد. از ساختمون بیرون زدم و جز خونه سپهر، جای دیگهای نبود که برم! سمت خونه اسامی سایت های همسریابی به راه افتادم و جلوی در خونهاش توقف کردم. زنگ در رو زدم و وارد حیاط شدم. سپهر توی حیاط بود که رو بهش توپیدم. تو نمیخوای بری رستوران؟ اونجا رو بیصاحب گذاشتی واسه چی؟ سایت های مجاز همسریابی با تعحب و سپس با تاسف نگاهم کرد. میرفتم که تو نمیتونستی بیای دق و دلیت رو سر من بریزی! نگاهش کردم و: سمتش گام برداشتم.

چیشده سایت همسریابی بانو؟

چیشده سایت همسریابی بانو؟ روی صندلی توی حیاط نشستم و مشغول دیدن اسامی سایت های همسریابی شدم که داشت به گلها آب میداد. سایت همسریابی معتبر رایگان رو برگردوندم خونه! سپهر با تعجب نگاهم کرد. یعنی اومد؟ نفس عمیقی کشیدم. مامان و خواهرش تا فهمیدن بارداره... مجبورش کردن با من بیاد. میدونی که باباش حساسه!

مطالب مشابه