نگاه هر دومون به اون سمت کشیده شد. نیما: سلام خانوم صداقت، حالتون چطوره ؟ این برعکس اون دوست پر افاده اش خیلی همسریابی در خارج از کشور بود لبخندی زدم و گفت: سلام بهترم ممنون همسریابی خارج کشور هم با لبخند سلام کرد. تا دیدمش آمخرم رفت بالا. یعنی من توی این مدت فشار خون با عمه جون مادرم یکی شده بود. به من میگی زبون دراز. ..حیف که جواب سلام واجبه. .. یه سلام از روی اجبار گفت که لبخند رو لبش ماسید شیوا هم دید پسر خالش ضا یع شد رو به سایت همسریابی در خارج از کشور گفت: کانال همسریابی خارج از کشور از شرکت. ..زنگ زدن گفتن حتما باهاشون تماس بگیری گروه همسریابی خارج از کشور هم سرش رو تکون داد و به طرف اتاقش رفت .نیما هم که
لیلی شده بود. یه صرفه کردم که به خودش اومد. گفت: من میرم اتاق ا ه کاری بود خبرم کنید. حتما. داشت نقشه کانال همسریابی خارج از کشور یه ساختمونی رو تکمیل میکردم که همسریابی خارج کشور اومد تو اتاق باز این ودزیلا در نزده اومد تو بدون اینکه سرم رو از روی نقشه بردارم گفت: کاری داشتید همسریابی در خارج از کشور پاکت حقوقتون رو از شیوا دریافت کردید. فقط سر تکون دادم یعنی آره. دوباره م شغول کارم شدم. دیدم صدایی ازش نمیاد، فکر کردم رفته. زیر چشمی نگاهش کردم
امر دیگه ای بود سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور ؟
هنوز اونجا وایساده بود سرم رو بلند کردم و گفت: امر دیگه ای بود سایت همسریابی ایرانیان خارج کشور ؟ انگار فقط منتظر بود من دست از سایت همسریابی در خارج از کشور بکشم و به اون ن گاه کنم تا بره.
همونطور که خارج میشد گفت: پول فنجان و مخلفات و هر چیز دیگه ای ه که خریده بودید حساب کردم. .. بعد به طرف بر گشت و گفت: ا هم اخمهاتون برای این توی هم هستش که اشتباه حساب کردم و کم دادم بگید تا رفع بشه تا حالا کسی بهت گفته که چقدر مزخرفی ؟ این رو وقتی گفت که دیگه در بسته بود. هر چند اگه در هم باز بود به اون آهستگی که من گفت شنیده نمیشد دیوونه از خود راضی....فقط هیکل گنده کرده برای من. ... همسریابی خارج کشور باز اخمات تو همه این دیگه کی اومد تو مثل اینکه شما خانواد ی مثل جن میمونید. یهو ظاهر میشید!
دوباره چی شده که باز مثل این پیرزنها غر غر میکنی؟ سایت همسریابی در خارج از کشور از اینکه همسریابی خارج کشورها خودتی، دوم اینکه مگه این پسر خالت اعصاب برای آدم میزاره. من نمیدونم چه پدر کشتگی با من داره اگه پسر خاله تو نبود و کارم اینجا گیر نبود، کاری میکردم که ندونه از کجا خورده خیلی بیتربیتی همسریابی در خارج از کشور قابلی نداشت. ..حالا باز نری بذاری کف دستش در کیف رو باز کردم و پاکت حقوق رو در آوردم. روی کاغذ مبلغ پولی رو که مربوط به خرید کانال همسریابی خارج از کشور بود نوشته بود. بیشتر از اونی بود که فکرش رو میکردم.
رو به همسریابی خارج کشوری رفت
حتی حقوق هم برای 2 روز کار اون هم نیمه وقت زیاد بود. اضمافه پول رو که بابت اجناس بود رو جدا کردم و رو به همسریابی خارج کشوری رفت: به این فامیلت بگو زیاد ولخرجی نکنه برشکست میشه. اخمهاش رو توی هم کرد و گفت: این چیه ؟ بده به اون ؟منظورم سایت همسریابی در خارج از کشور السلتنه اس. بگ چی ؟
خودش میفهمه چرا خودت نمیدی چون باز هم دعوامون میشه شونه هاش رو بالا انداخت و گفت: خودت بده. همسریابی خارج کشور بهش بر میخوره یه نگاه بهش انداخت و پاکت و پرت کردم تو کیف. حالا چی شده این موقع روز اومدی اینجا؟ همسریابی در خارج از کشور داشت یادم میرفت ن ش ست رو صندلی و گفته: م*س*تانه، بی بی جون از بیمار ستان مرخص شده ؟ گروه همسریابی خارج از کشور ؟ مادر بزرگ امیر رو میگم. ما همه بی بی جون صداش میکنی.