از امروز من همسر همسریابی تورا بودم و سروش همسر من. اخ که چقدر قشنگ بود. از این به بعد همه من رو پاییز ارغوان صدا میکردند. ارغوان؟ ارغوان؟ پاییز ارغوان؟ نه نه.. . اگر خبر به گوش ارغوان و فخری خانم میرسید چه میکردند؟ یعنی تا به االن خبر به گوششون نرسیده؟ وای همسریابی توران بدون فیلتر من چی میشد اگر من هم مثل همسریابی توران جدید زنهای عالم مادرشوهر رو در جوار خودم داشتم. پدر شوهرم رو داشتم. آهی از سر افسوس کشیدم و به خودم لعنت فرستادم که چرا با یاد اوری اونها لحظه های قشنگم رو خراب کردم.مانتو شلوار مشکی رنگم رو از کمد خارج کردم و با شال سبز رنگی که جنسی از حریر داشت و همسریابی تورا برایم هدیه گرفته بود به سر کردم و رو به روی اینه ایستادم. در حالی که داشتم همسریابی توران بدون فیلتر رو روی سرم مرتب میکردم برق حلقه ام در اینه نشست و باز هم دستشخوش احساسات کودکانه ام شدم.
کمی به صورتم رسیدم و با خوشحالی زاید الوصفی از اتاقم خارج شدم. با ورودم به اتاق صدای دست زدن بلند شد. خنده ام گرفت نگاهم رو به صورت همسریابی توران که رو به پنجره در پذیرایی دست به سینه ایستاده بود دوختم. غرور در نگاهش بیداد میکرد.
همسریابی توران جدید رو با لبخند برگردوندم
همسریابی توران جدید رو با لبخند برگردوندم و به مامان و بهار که دست میزدند نگاه کردم. با خنده به سمتم مامان رفتم با ذوق بغلم کرد و به گریه افتاد: صدای بهار بلند شد که با خنده گفت: -مامانی چرا داری گریه میکنی ؟ باید شاد باشی. -گریه شوق مادر جون... بهار با همان لحن شاد و بغض الودش با لودگی گفت: -بیچاره این گریه که هم تو خنده خرجش میکنن هم تو عزا. .. همسریابی توران بدون فیلتر این حرفش همه به خنده افتادیم. اغوشم رو برای محبتش گشودم و او رو در بر گرفتم. گونه ام رو بوسید و با شیطنت گفت: -به همسریابی تورا سفارش کردم حسابی مواظبت باشه وگرنه با من طرفه. خندیدم و به سروش نگاه کردم.
با لبخند سر تکون داد. بعد از خداحافظی از ماماینا هر دو به سمت ماشینش رفتیم. بعد از ان حادثه در باغ این بار اولی بود که به همسریابی توران سوار ماشینش میشدم. مانند جنتلمن ها در ماشین رو برام باز کرد و به احترام سر خم کرد و در حالی که به شدت خنده ام گرفته بود دو طرف همسریابی توران ۸۱ رو گرفتم و زانوانم رو خم کردم و سوار ماشین شدم. با خنده کنار دستم نشست و با ذوق در همسریابی توران ۸۱ آدرس جدید که لحنش مهربون بود گفت: -پیش به سوی خوشبختی عروس خانم. خندیدم و نگاهش کردم. دستم رو به دست گرفت و روی دنده ماشین گذاشت و در همون حال گفت: -خوب حواست رو جمع کن از این به بعد میخوام رانندگی هم یادت بدم. با لحنی که سعی داشتم مانند بچه ها باشه گفتم: -تا وقتی بابا همسریابی توران هست من چرا یاد بگیرم؟ خندید و گفت: -همسریابی توران بدون فیلتر که همیشه راننده دربست خانم هستند بدون هیچ چشمداشتی....
همسریابی توران ۸۱ آدرس جدید کردم. با خنده به راه افتاد
همسریابی توران ۸۱ آدرس جدید کردم. با خنده به راه افتاد. چقدر دوست داشتنی بود. خدای من این لحظه های شاد رو از من نگیر. طوری نشسته بودم که ببینمش.. وقتی دید دارم نگاهش میکنم با شیطنت گفت: -اقا قبول نیست اینطوری داری جرزنی میکنی من نمیتونم ببینمت... خنده ام گرفت و گفتم: -حسودیت شد؟ همسریابی توران ۸۱ نگاه عالم رو به چشمانم ریخت. با اینکه دوست داشتم نگاه گرم و نوازش گرش تا ابد به روی چشمانم باشه از ترس تصادف کردن گفتم: -همسریابی تورا جلوت رو نگاه کن... با اخمی تصنعی نگاه از صورتم گرفت و به دل جاده دوخت. دوست داشتم سر در بیارم که کجا میریم. اما او بی توجه به کنجکاوی من مسیر رو ادامه میداد. همسریابی توران هلو بدون اینکه دستم رو رها کنه همچنان دنده عوض میکرد و هر از گاهی از من میخواست که دنده رو عوض کنم و بهم یاد میداد که همسریابی توران ۸۱ باهاش کار کنم و بار اول که ازم خواست به دنده دو برم دنده رو روی چهار گذاشتم که صدای موتور ماشین در امد و من با وحشت نگاهش کردم و همسریابی توران با خنده دنده رو همسریابی توران هلو کرد و اشتباهم رو گوشزد کرد. چه لحظه های شیرین و زیبای بود