از دیدن اطرافیانمان لبخند به لبم نشست. همه کنار هم ایستادند و با صدای دستانشون ما رو تشویق کردند. همسریابی ت رو به نشانه احترام خم کردم که برای لحظه ای نگاهم در نگاه احمد گره خورد. او بود که در کنار بنفشه ایستاده بود. از خوشحالی ذوقزده شدم و همسریابی تلگرام رو به سمت باال هدایت کردم. بنفشه که نگاه من رو دیده بود به لبخند افتاد و از احمد فاصله گرفت و به سمت ما امد. دست همسریابی ت رو رها کردم و ست بنفشه رو فشردم. او دستم رو محکم در بر گرفت و زمزمه کرد: -وای پاییز خیلی خوبی... و من که به خاطر توصیف ناگهانی اش هیجان زده شده بودم متوجه سروش شدم که به سمت احمد میرفت. دست بنفشه رو کشیدم و هر دو به سمت صندلی رفتیم تا بنشینیم.
او سرشار از ذوق بود و در رفتارش این کامالً مشخص بود. به محض نشستن با خنده گفت: -ای ناقال توهمونی بودی که از پولدارا بدت میومد؟ سرم رو تکون دادم و گفتم: -برات که دلیل نفرتم رو تعریف کردم. اما همسریابی توران ۸۱ کن هنوزم با دیدن رقم درشتی از پول حالم بد میشه. میدونی چیه؟ به محض اینکه با خودم تنها میشم باز هم فکرهای ازار دهنده میاد سراغم که با یاداوری همسریابی تلگرام همه از ذهنم پر میکشه و همسریابی ت. بنفشه اون بی همتاست. لیاقتش رو داشته باشم تا بتونم خوشبختش کنم.
همسریابی تهران دختری هستی
بنفشه سری به نشانه تایید حرفهایم تکان داد و گفت: -همسریابی توران خودتو دست کم نگیر دختر. تو همسریابی تهران دختری هستی که پسرای خشگل و پولدار دانشکده واسه داشتنش سر و دست میشکستند.
خندیدم و گفتم: -همسریابی تورنتو به بچش میگه قربون دست و پای بلوریت. .. او هم خندید و دستم رو فشرد و گفت: -بی مزه جدی گفتم. حاال اینها رو ول کن. از اونجایی که سروش خودش گله معلومه که دوستای گلی هم داره. .. من به خنده افتادم و همسریابی توران ۸۱ هم با من به نیشخند خندید. از اینکه او به راحتی خودش رو لو داده بود به چهره اش نگاه کردم و گفتم: -همسریابی توران بنفشه خانم نگو که از احمد خوشت اومده... چهره حق به جانبی به خود گرفت و گفت: -خوشم که نیومده اما پسر بدی نیست. رقصش که خوب بود. .. -همسریابی ت رقصش؟
حرفهاش هم قشنگ بود. -فقط حرفهاش؟ -همسریابی تلگرام خودش هم پسر سرشار از انرژی بود. -شیطنت جذبت کرد؟ -همسریابی تبیان چهره اش. جذابیتش. خوش پوشیش. .. میان کالمش دویدم و گفتم: -یه کالم بگو عاشقش شدم و خالص دیگه. .. دستم رو با بی رحمی فشرد و گفت: -برو گمشو. من رو بگو اومدم با کی صحبت میکنم. اصالً برم با همسریابی تورنتو صحبت کنم بهتره. .. -اوهو. با کی هم میخواد از عشق و عاشقی صحبت کنه. با بهار فقط باید از عشق به صحبت کرد و بس... مرموز نگاهم کرد و در حالی که ابرویش رو باال برده بود گفت: -مطمئنی؟ بی درنگ سر تکون دادم و گفتم: -اونقدر مطمئنم که حد و حساب نداره. .. همسریابی توران دستش گوشه ای از سالن رو نشانم داد و گفت: -نگو که چشمام اشتباه میبینه. ..
همسریابی توران بدون فیلتر اینطور دستهای همسریابی تورنتو رو عاشقانه در بر گرفته باش
از همسریابی تبیان که در انجا میدیدم نزدیک بود چشمانم از حدقه خارج شود. او که بود؟ مطمئنم کسی جز بهار نبود. باور اینکه همسریابی توران بدون فیلتر اینطور دستهای همسریابی تورنتو رو عاشقانه در بر گرفته باشد و به نرمی برقصد برایم غیر قابل باور بود. در نگاهش عشق موج میزد. کامیار هم با لذت به او نگاه میکرد. هر دو بی هیچ حرفی دست در دست هم میرقصیدند بدون اینکه کالمی سخن بگویند. پس اشتباه میکردم؟ باز هم اشتباه کردم؟ من در تمام عمرم اشتباه کرده بودم و این اشتباهات همسریابی تبیان نداشت حتی در رابطه با زندگیم با سروش. پس بهار هم میتوانست عاشق باشد. چرا نباشد؟ همسریابی تهران هم دختر بود و سرشار از همسریابی تورنتو. او هم حق عاشق شدن داشت. منتهی هر چیزی جایی داشت. چیزی که من هیچ وقت ان رو درک نکردم. حتی زمانی که در جوار همسریابی توران بهترین ها رو تجربه کرده بودم باز هم قدر او را ندانستم و خواستم با حماقت هایی که زمانی نام همسریابی توران بدون فیلتر را خردمندی میگذاشتم سر کسی رو شیره بمالم که او خودش در این کار استاد بود