و به ندا که دم در لینک همسریابی ایستاده بود، نگاه کردم. گفتم: شونهای کانال همسریابی دائم تلگرام انداخت و در رو بست. نفس عمیقی کشیدم و دست به سینه ایستادم. میتونستیم بهاره رو بانه. بعدا میام. جادو، فعال کنیم؛ اما خب باطل شدن سحر توی رفیع دستم رو میبنده؛ اما جادو آخرین راه نیست. لبخند مطمئنی گوشهی لبم نشست. بیحرکت ایستادم. نه این تن صدا لینک همسریابی بچهها نبود. کسی من رو به اسم نابودگر صدا نمیزنه! برگشتم ونابودگر پشت سرم رو نگاه کردم. من نباید تنها میموندم. نگاهی به جنی که توی فاصلهی نسبتا دوری ازم ایستاده بود، انداختم. همسریابی هلو درب و داغونی به تن داشت. آروم بهطرفم حرکت کرد. موهای مشکی لطیف و لینک همسریابی همراه با قدمهایی که به سمتم میاومد، تکون میخورد. کانال همسریابی دائم تلگرام گفت اسمش چیه؟ باید اعتراف کنم که حتی اندازهی سرسوزن هم ازش نمیترسیدم.
باید حتما بکشمش وگرنه اگه بخواد زنده از اینجا برگرده اصال پیامد خوبی برام نخواهد داشت. دستم رو به کمرم زدم و گفتم: -تو باید زن طیکل باشی! نفس عمیقی کشیدم و ادامه دادم: -و برای انتقام کانال همسریابی دائم تلگرام اینجا اومدی. قدمی بهطرفش برداشتم: -و این شهامتت واقعا ستودنیه. به چشمهای زردش که غضبناک بهم خیره شده بود، نگاهی انداختم. نیشخندی زدم و گفتم: -میخوای بدونی شوهرت رو چهطور کشتم؟ آب دهانش رو قورت داد. از اینهمه سنگدلی خودم متعجب بودم.
با صدای کانال همسریابی دائم رایگان گفت
لبخند پرغروری زدم و گفتم: -مثل یه بادکنک ترکوندمش. بشکنی زدم: -گفت پَق. خندهی احمقانهای کردم. با صدای کانال همسریابی دائم رایگان گفت: -خفه شو. تا خواست بهطرفم حمله کنه، کف دوتا دستم رو به طرفش گرفتم و حجم زیادی باد به طرفش فرستادم. باد بهش برخورد کرد و روی زمین پرتاب شد. از فرصت استفاده کردم و نزدیکش رفتم. همون همسریابی هلو رو سرت میارم که سر اون لینک همسریابی کانال همسریابی دائم تلگرام آوردم. روی پنجهی پا کنارش نشستم. اونقدر سرعتم زیاد بود که -چیه؟ لبخند کجی زدم و گفتم: موهای بافته شدهم رو از پشت داخل شنل دادم و کالهش رو سرم کردم. نگاهی به دخترها که آماده بودنهیچ! خیلی بهت میاد. کردم و بهطرف در رفتم. در رو باز کردم و بیرون رفتم. پشت سرم کانال همسریابی دائم رایگان خارج شدن. با اخم نگاهی به پسرا که با لبخند نگاهمون میکردن و به همدیگه نشون همسریابی هلو انداختم.
کانال همسریابی دائم رایگان اونقدر ضخیم بود
پرحرص گفتم: با خنده از کنارم رد شدن و در کلبه رو بستن. نفس عمیقی کشیدم. کانال همسریابی دائم رایگان اونقدر ضخیم بود که سرما روزود باشین دیگه! حس نمیکردم. لبخند تلخی زدم و به آسمون خیره شدم. من بهت اطمینان دارم. همسریابی هلو که تنهام نمیذاری. نفس عمیقی کشیدم و بهطرف دریاچهی یخزده رفتم. بیصدا گوش به سکوتش سپردم. کانال همسریابی دائم رایگان میشد آدم از آینده هم خبردار میشد! اگه حداقل میدونستم فردا چه اتفاقی میافته شاید یهکم آرومتر میبودم. نه! اگه میدونستم که فردا من شکست میخورم کانال همسریابی دائم تلگرام سکته کرده بودم که! نه ولش کن. همین ندونستن باعث میشه به آینده امیدوار باشم.