جلوی در...منو هستی تو ماشین من...تمناو ارتان تو ماشین معتبرترین سایت دوست یابی... سامیار وامیر و ارمین باهم...ساغرو طنازو محیاهم باهم... نشستیم تو ماشینو راه افتادیم سمت کوه...ساعت شیش صبحه...داریم میریم اسکی...کارای ساختمون تقریبا اخراشه...سایت دوستیابی بین المللی رایگان دو ماه وقت داریم و خیالمون راحته میتونیم از پسش بربیایم...پشت سر سامیار حرکت میکردم...
بهترین روش دوست یابی مجازی فقط اون بلد بود
بهترین روش دوست یابی مجازی فقط اون بلد بود معتبرترین سایت دوست یابی طنازم پشت سرم بودن... نگاهی به هستی کردم...د بیا...خانوم با خیال راحت صندلیو خوابونده و خوابیده...زیر لب گفتم: اینم زنه من میخوام بگیرم... نمیگه اول صبحی این مرده خوابش میگیره تصادف میکنیم میمیریم بیدار بمونم باهاش حرف بزنم صدای دوستیابی سریع و آسان بلند شد_کمتر غرغر کن کی بهتر از من پیدا میشه برات؟از باشه میخوام زنت بشم نگاهی بهش انداختم یه چشمشو باز کرده بود و با شیطنت حرف میزد دماغشو بین انگشت اشاره و سبابه ام فشار دادم و گفتم: تو که بیداری چشاتو باز کن حوصلم سرنره لبخندی زد و صندلیو صاف کرد...بهترین روش دوست یابی مجازی گذاشت رو دستم که رو دنده بود...لبخندی زدم...
سایت دوستیابی بین المللی رایگان از زیر دستش دراوردم و بوسه ای روش زدمو گذاشتمش رو دنده.... یک ساعتی طول کشید تا برسیم به کوه...
دوستیابی سریع و آسان هیچی از دوریه راه حالیم نشد
البته با وجود دوستیابی سریع و آسان هیچی از دوریه راه حالیم نشد.... ماشینارو پارک کردیم و دست تو دست راه افتادیم سمت بچها.... اروم گفتم: دوستیابی سریع و آسان یه بار دیگه میگم اگ.... پرید وسط حرفم: بله بله میدونم اگه مریض بشم یا بالیی سرم بیاد دیگه جایی نمیبریم! منم گفتم چشم بریم دیگه خندیدم و با بچها راه افتادیم سمت کوه... برگشتم سمت تمنا و گفتم: ابجی کوچولوی من چقد کسریه خواب داشتی تا اینجا یک سره خواب بودیا تمنا درحالی که بازوی معتبرترین سایت دوست یابی تو دستش بود لبخندی زدو گفت: اره داداش خیلی خوابم میومد اخه دیشب تا صبح با تمناو محیا داشتیم حرف میزدیم!
سایت دوستیابی بین المللی رایگان با کنجکاوی گفت: چه حرفی عزیزم؟ هستیو تمنا باهم گفتن: فوضولی موقوف بحث دخترونه بود خندیدم و رو به ارتانه ضایع شده گفتم: خوردی ارتان جان؟تا تو باشی تو مسائلی که بهت ربط نداره دخالت نکنی ارتان خواست جوابمو بده که سایت دوستیابی بین المللی رایگان داد زد_بیاین دیگه قدمامونو تند کردیم و رفتیم کنار بقیه...از مسئول کرایه اسکی نفری یه جفت چوب اسکی گرفتیم و هرکی داشت میپوشیدش...خم شدم چوبارو ببندم به پام که هستی دستمو ول کرد و رفت کنار تمناو محیا...سرمو اوردم باال داشتن میرفتن سمت نوک کوه...
هنوز به رفتنش خیره بودم که صدای ارتانو شنیدم: هی...داداش چقد من بدبختم با تعجب صاف وایسادم و گفتم: دیگه چرا؟ اه جگر سوزی کشید و گفت: تمنا تا به محیاو دوستیابی سریع و آسان بهترین روش دوست یابی مجازی میرسه منو ول میکنه و میره با دوستاش اصن انگار این دوتا شدن هووی من باید یه فکری راجبشون بکنم خندم گرفت...همچین با اه وسوز حرف میزد که ادم دلش کباب میشد خواستم جوابشو بدم مع معتبرترین سایت دوست یابی پرید جلومونو گفت: بیچاره تمنا حق داره از دستت فرار کنه برادر من. ..یک سره مثل بالنسبته کنه چسبیدی بهش میخوای در نره؟
بهترین روش دوست یابی مجازی حرفش دوتای زدیم زیر خنده ارتان درحالی که خودشم باهامون میخندید گفت: خب اگه بهش نچسبم که رو هوا میزننش! مجبورم کنارش باشم باخنده گفتم: اخی توأم که اصال دلت نمیخواد خودتو بهش چسب بزنی! سامیار _تو یکی حرف نزن بردیا از ارتانم بدتری... نمیذاری ابجیم بیچاره نفس بکشه بیست چهاری تو حلقشی خواستم