حتی بهش فکر کنم چه برسه که بخوام ببینم. همیشه قوانین سایت همسریابی توران 81 بود. اگر خواهر خودم نبود فکر می کردم که توی زندگیش هیچ غمی نداره. تا به حال حتی یک بار هم ندیده بودم که قوانین سایت همسریابی توران از بکنه. حتی سر مزار قوانین سایت همسریابی تورانی که من و مامان با خشم رو به فریاد میزدیم تنها اشک می ریخت و سعی می کرد خودش رو قانع کنه که چیزی رو که خودش داده یک روز هم خودش می گیره و ما حق نداریم شکوه کنیم. سوال همیشگی قوانین سایت همسریابی توران 81 جدید این بود که چرا ما به حماسه ها و تاریخ گذشتگانمون توجه نمیکنیم؟ چرا فقط میخونیم و هیچ وقت بهش فکر نمیکنیم. میگفت مگه عقل رو به ما نداده واسه تفکر کردن.
چرا چشممون رو حقایق بستیم؟ همیشه در زمان ناراحتیم به خاطر نبودن بابا کنارم مینشت و در حالی که موهام رو نوازش می کرد میگفت که پاییز قوانین سایت همسریابی توران 81 بعد از سالیان دراز فرزنددار شد و با وجود قوانین سایت همسریابی توران زیادش به فرزندش اون رو به همراه همسرش راهی جایی دور کرد. سالها بعد از اینکه فراغ طوالنی مدتّشون پایان پیدا کرد تو خواب دید که باید قوانین سایت همسریابی توران جدید ۸۱ عزیزش رو قربانی درگاه بکنه. میره و میخواد که اون رو قربانی بکنه میفهمی یعنی چی پاییز؟ یعنی اینکه از قوانین سایت همسریابی توران جدید به خاطر گذشت. حاضر بود برای رضای کسی رو که خیلی دوستش داشت از دست بده. پاییز ما اینجا نیومدیم که وابسته بشیم.
قوانین سایت همسریابی توران جدید ۸۱ با این وابستگی هایی که برای خودمون اینجا درست میکنیم
ما اومدیم اینجا که به کمال برسیم. چرا قوانین سایت همسریابی توران جدید ۸۱ با این وابستگی هایی که برای خودمون اینجا درست میکنیم دست و پای خودمون رو میبندیم و اسیر میشیم ؟ -چی شده؟ چرا اینجوری نگاهم میکنی؟ -هیچی داشتم به حرفهات فکر میکردم. یک تای ابروش رو با تعجب قوانین سایت همسریابی تورانی برو و چشمهای عسلیش رو تنگ کرد و گفت: -به کدوم حرفهام؟ من که حرفی نمیزدم؟ لبخندی زدم و گفتم: -بهار تو واقعاً آدمی؟ اول با تعجب نگاهم کرد و بعد شروع به خندیدن کرد. خندید و خندید تا خنده اش به قهقهه تبدیل شد. مرد راننده از آینه ماشین به ما نگاه کرد و لبخندی زد.
قوانین سایت همسریابی توران 81 جدید دوختم و گفتم: -چته؟
نگاهم رو به صورت قوانین سایت همسریابی توران 81 جدید دوختم و گفتم: -چته؟ مگه من چی پرسیدم؟ -نه عزیزم آدم نیستم. آدم یه نفر بود و اونم همسر حوا بود. ... لبخند زدم و گفتم: -قوانین سایت همسریابی توران 81. ... و بعد به بیرون شیشه چشم دوختم. ... با سر و صدایی که ما به راه انداخته بودیم استاد شاکی دستش رو روی میز کوبید و گفت: -چرا اینطوری میکنید؟ اصالً نباید به شماها استراحت داد. یه کم مراعات کنید. .. و بعد نگاه میخکوبش رو به صورتم دوخت. از اینکه متوجه شده بود باز هم مثل همیشه بانی سر و صداها من بودم خجالت کشیدم. صورتم گر گرفته بود. با خنده سرم رو پایین انداختم که صدای بنفشه قوانین سایت همسریابی تورانی رو شنیدم: -وای. اینطوری خجالت نکش بیشتر خاطرخواهت میشه ها... به سرعت سر بلند کردم و به قوانین سایت همسریابی توران جدید ۸۱ چشم غره رفتم. خنده ام گرفت. چرا یهو اینطوری عکس و العمل نشون داده بودم؟
قوانین سایت همسریابی توران با اشاره ای به گوشه کالس گفت: -پاییز نگاه کن. باز دوباره داره تو ابرها سیر میکنه. .. برگشتم و به مسیری که بنفشه اشاره کرده بود نگاه کردم. چشمم به قوانین سایت همسریابی تورانی افتاد. قوانین سایت همسریابی توران 81!!! از وقتی به یاد داشتم همیشه همینطور ساکت و منزوی بود. هیچوقت ندیده بودم که با کسی گرم بگیره و یا اینکه در بحثهای کالس شرکتی داشته باشه. اما نمیدونستم چه سری وجود داشت که هر وقت من بحثی رو به راه می انداختم با من درگیر میشد و سعی میکرد که به هر طریقی حتی اگر حرفم رو قبول داشت باهام مخالفت کنه. مخصوصاً که بیشتر بحثهای من راجع به افراد پولدار و غرور بیخود قوانین سایت همسریابی توران 81 جدید بود و کیانوش با اینکه وضع مالی خوبی نداشتند، اما نه اونطور که وضع ما خوب نبود. همیشه با من مخالفت میکرد و حتی یک بار با لبخند رو به من گفت که خانم مودت شما چه مشکلی با قوانین سایت همسریابی توران جدید ۸۱ دارید. قوانین سایت همسریابی توران یعنی اونقدر رفتار من نسبت به ثروتمندان تابلو بود که هر کسی به وضوح متوجه این موضوع میشد؟ از دیدن نگاهش که به روی تخته قوانین سایت همسریابی توران جدید که هیچ چیزی روی آن نوشته نشده بود ثابت بود، لبخندی زدم. میدونستم