اون اینجا بود, گوشه ای ایستاده بود و سایت همسریابی وزارت ارشاد رو تماشامیکرد. کری با غرور و عصبانیت و ب یزاری و نفرت و یا شیفتگ ی یه نگاه درخشان و بی طرفانه به متیو سیلور انداخت ولی حاال این سایت رسمی صیغه ایرانیان بود که بی دفاع و مغلوب شده بود ایستاده مت در حاشیه دایره د یواری که احاطه اش کرده بود, بود و کری نمیدونست که چند وقته اون رو زیر نظر داشته و داره تماشایش میکنه. سایت رسمی همسریابی ایران یک لحظه ذهنش به اولین د ی دار خودشون برگشت چون مت نگاهش رو با یه نگاه تند و تیز توی چشمهاش دوخت و نگاه نافذ ی به اون انداخت که کری بالفاصله پاهای ش شروع به لرزیدن کرد. نمیتونست به خودش کمکی کنه ?
سایت همسریابی وزارت ارشاد چهره اش رو جستجو کرد, چشم های بنفشش گشاد شده بودن و همچنان به دنبال نشونه هایی از مرد ی بود که ی ک زمانی قلبش رو تسخیر کرده بود و بدجوری عاشقش شده بود
سایت همسریابی فوری رو به زندگی خودش وابسته کرده
سایت همسریابی فوری رو به زندگی خودش وابسته کرده و کشونده بود و بعدم با ب ی اعتنایی به سایت رسمی صیغه ایرانیان و زندگیش اون رو رها کرده بود. ولی مت قبل اونجا نبود, چشمهای عسلی _قهوه ایش د یگه گرم نبودن بلکه کامال سرد و تلخ بودن. چهره اش بدون سختگیر و بی عاطفه بود. سایت همسریابی وزارت ارشاد کلمات آلن احساس, خشن, و حرفهایی که به وضوح درباره مت و وحشتناک بودنش و چیزهایی که درباره اون و چهره سرد تلخش که بهش گفته بود توی ذهنش خطور کردن. شکارچی, مخرب زندگی مت االن اون رو به دام انداخته بود و از هزاران, ُکشنده و مایل دورتر اون رو گیج کرده بود و اینکه سایت همسریابی فوری چرا این کار رو کرده بود ?
سایت رسمی صیغه ایرانیان هیچ ایده ای نداشت که دلیل کارهای اون چی ه. اون د یوانه وار به اطراف نگاه کرد و دنبال آلن گشت االن د یگه کسی نبود که از اون حمای ت کنه.
سایت رسمی همسریابی ایران واقعا به کمکش ن یاز داشت
کری سایت رسمی همسریابی ایران واقعا به کمکش ن یاز داشت ولی اثری از اون نبود. وقتی که چرخید مت جلو و روبروی صورتش ایستاده بود. مت کت و شلوار شیک و مخصوص مهمانی ها ی شبش رو به آرومی و با سبک کالسیک و خیلی مرتب پوشیده بود. موهایش ژل زده و به طور کلی درخشان و بی عیب و نقص بودن. شبیه به مرد ی که یک زمانی د ی وانه وار دوستش داشت و اون این عشق رو به پایان رسونده بود. این مرد با نگاه تلخ هیچ شباهتی به جز ظاهرش با قبلش نداشت. _تو فکر می کنی من میتونم ی ک چند کلمه ای با این مرد ی که با خودت اوردی صحبت کنم, خانم هالی?
در این موقع چشم های مت به سایت همسریابی وزارت ارشاد افتاد موقع ی که داشت بامرد های د یگه صحبت می کرد نگاهش به کر ی خیره شده بود. چشمهایی که با خلق و خو ی سنگدالنه چیز ی که سایت رسمی صیغه ایرانیان می درخشیدن. کی بود که هرگز قبال در سایت همسریابی فوری ند یده بود, باید شاکی باشه ? خودش یامت ? لب های مت به یک پوزخند و لبخند کج و معوج شده تبد یل شدن. لبانش کج شده بود و بدون گرما لبخند میزد, لحنش کمی متفاوت بود و چنان از اون آدم قبلی که بود دور شده بود که به نظر میرسید