با دست مانعش شدم. با دلخوری نگاه کرد و گفت: یعنی تو هنوز به خاطر اون موضوع ازم دلخوری؟ آروم زدم تو سرش و گفت: نه خل چل. فقط میخوام تو سایت همسریابی همراه با عکس نشی و مثل من به سرفه نیوفتی. یه لبخند که همه دندونهاش پیدا شد و گفت: بی خیال مریضی دوتا از این طرف صورت دوتا از اونطرف صورت م*ا*چ کرد.به سرفه که افتادم ول کرد.
سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن هم اومده بود
شیوا از ۵ شنبه چه خبر - جات خالی بود. سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن هم اومده بود یه آه کشیدم و روی صندلی ن ش ست. با به صدا در امدن تلفن شیوا به اون سمت رفت و پاسخگوی تلفن شد. همون موقع سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن از اتاقش بیرون اومد و با دیدن سایت همسریابی همراه با عکس و شماره گفت: سلام خانوم صداقت. کجا بودید دلمون براتون تنگ شده بود از روی صندلی بلند شدم و سلام کردم. لبخند ی که روی لبش بود آدم رو معذب میکرد. روسری رو جلو کشیدم و گفت: کمی سایت همسریابی همراه با عکس احوال بودم بد نده. ..چرا - سرما خورد ی - عجب. ..خیلی باید تو این هوا مراقب خودتون باشید. رو شکر که مهندس نیکویی از اتاقش بیرون اومد وگرنه نمیدونستم چطور باید از نگاههای حریصش در برم. برای سلام و احوالپرسمی به اتاق مهندس رسمتگار و رضایی رفت و دوباره پیش شیوا بر گشت.
سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات گفت پسر خالت نگفت
منتظر شدم نیما و سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن از اتاق شون بیرون بیان اما وقتی یک ساعت ذشت و خبری از اونها نشد رو به سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات گفت پسر خالت نگفت من باید چکار کن - نمیدونه که اومدی. آخه از صبح با سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن برای کاری رفتن بیرون - خوب این رو زودتر میگفتی بعد هم دست رو پشت سرم قالب کردم و گفت: آخیش مثل اینکه امروز یه نفس راحت میکشی - حالا نه اینکه اینجا به سلابه کشیده میشی. - کمتر از اون هم نیست. حیف حیف که مجبورم این ترم رو پاس کنم و گرنه با وجود این فامیلتون یه لحظه هم اینجا نمیموندم. - من نمیدونم تو چرا با این سایت همسریابی همراه با عکس اینقدر لجی. صاف نشست و گفت: من لج یا اون. از دو فرسخی سایه ام روبا تیر میزنه - امیر؟! - نه بابای سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن حرفی نمیزنه چشم رو درشت کردم و گفت: نه پیشرفت کردی. ..
ببین اون من بودم چند روز پیش بجای تشکری که ازم شد اونجوری زد حال زدم. خندید و گفت: سایت همسریابی همراه با عکس و شماره خوب زد حالی بهت زد. .. سایت همسریابی همراه با عکس و تلفن بخند، موقع گریه ات هم میرسه. البته تقصیر تو نیست ها، من هم بودم فکر میکردم یه فامیل تحفه دارم, اینطوری ذوق میکردم سایت همسریابی همراه با عکس، این امیر چی کم داره ؟خوب معلومه که باید به سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفنی همچین پسر خاله ای ذوق کن از روی صندلی بلند شدم و گفت: حالا مواظب باش ذوق مرگ نشی حوصله جنازه کشی ندارم. لبخندش کمرنگ شد و گفت: این سایت همسریابی همراه با عکس و شماره تلفن راست میگفت این دوستت خیلی زبون درازه - ا...پس بنده مورد لطف ایشون قرار رفت و خودم خبر ندارم. دوباره لبخندش پررنگ شد. گفت: به چی میخندی ؟ - به این که وقتی میام پیش تو، از اون له میکنی. وقتی هم که میرم پیش سایت همسریابی همراه با عکس و مشخصات
از تو له میکنه. خواست جوابش رو بدم که در باز شد.