حاال بگو ببینم عاشق کی هستی ؟ -هیچکی سایت همسریابی شیدایی بیا بشین! نگاهی به اتاق انداخت و گفت: -هروقت اومدم اتاقت تمیز بوده، تو باید سایت همسریابی دو همدم میشدی پسرم! خندیدم و سرم رو تکون دادم.
سایت همسریابی دو همدم امر بفرما چشم!
به تمیزی خیلی اهمیت میدادم. -اومدم بگم که شب شام بریم پارکی جایی، دلمون گرفت توی خونه. -سایت همسریابی دو همدم امر بفرما چشم!
هر جا دلت بخواد میریم. -زنده باشی پسرم! از جاش بلند شد و بیرون رفت. آهی کشیدم و روی تخت دراز کشیدم. گوشیم رو برداشتم و رفتم توی گالری تا عکسای ویدا رو ببینم. چهقدر اون روزها خوب بود! گوشی توی بغلم خوابم برد. سایت همسریابی توران با صدای محکم در از جا پریدم و به سایت همسریابی شیدایی که سرش رو کرده بود داخل اتاق نگاه کردم. -چه خبرته؟ زَهرهام ترکید!
ترالن میگما تو به خرس گفتی زکی! من به جای تو دیوونه شدم، چهقدر میخوابی تو دختر! -خب چیکارکنم؟ تو این خونه که کاری ندارم. -چرا کلی کار هست؛ مثال بیای به من کمک کنی تا یکم خونه داری یاد بگیری. حوصله داریا سایت همسریابی دو همدم! کو شوهر تا خونه داری یاد بگیرم؟ -سایت همسریابی بهترین همسر غصه شوهر رو نخور. کار یاد بگیر شوهرش با من. -نه خیرت بده، شوهری که تو پیدا کنی به درد من نمیخوره. -خیلی هم دلت بخواد! پاشو خودت رو جمع کن داریم شام میریم پارک. -سایت همسریابی دو همدم برو سایت همسریابی دو همدم اومدم.
چه خوشحالم شد، انگار به خر تیتاپ دادن! بالشت رو پرت کردم طرفش که جا خالی داد و از اتاق بیرون رفت. بلند شدم و توی آینه به خودم نگاه کردم. فرزانه راست میگه از بس میخوابم به خرس گفتم زکی! سایت همسریابی توران سورمهای رنگم رو که کمربند طالیی میخورد و با شلوار جین مشکیم برداشتم و پوشیدم. شال سورمهای هم که خیلی بهم میاومد رو سر کردم و جلوی میز آرایش نشستم. آرایش الیتی هم روی صورتم نشوندم و کیفم رو برداشتم و گوشیم رو توش گذاشتم. از جاکفشی هم کفشهای پاشنه ده سانتیم رو برداشتم و پوشیدم. توی آینه قدی یه نگاهی به خودم انداختم. اوف چی شدم!
سایت همسریابی شیدایی پشت به راه پله روی مبل نشسته بودن
رفتم پایین و همه توی سالن بودن. مریم جون و سایت همسریابی شیدایی پشت به راه پله روی مبل نشسته بودن. فرزانه از آشپزخونه بیرون اومد و تا من رو دید سوتی کشید و گفت: -اوه همه جیگرکیا تعطیل کنن که جیگر اصلی اومد! سایت همسریابی توران برگشت و من رو نگاه کرد.\احساس کردم چشماش برق زد. منم توهم زدما! این بوزینه که آدم نیست! با صدای آرشام به خودم اومدم: -خوب سایت همسریابی بهترین همسر پاشید بریم. همه با هم رفتیم و سوار فراری مشکی آرشام شدیم. عاشق ماشینش بودم، خیلی خوشگل بود. من و سایت همسریابی دو همدم عقب نشستیم و مریم جون جلو پیش سایت همسریابی شیدایی نشست. بعد از مدتی رسیدیم به یه باغ خیلی خوشگل؛ فضای آروم و دنجی داشت. وقتی وارد باغ میشدی سمت راستش یه آبشار مصنوعی بود که جلوه باغ رو خیلی شیک و زیبا کرده بود و سمت چپ هم با گلهای قرمز و صورتی یه باغچه خوشگل درست کرده بودن. وسط باغ هم تختهایی برای نشستن قرار داشت. خیلی خوشم اومد! دورتا دور باغ از چراغهای رنگارنگ پر شده بود. سایت همسریابی توران به سمت تختی اشاره کرد و گفت: -بریم اونجا بشینیم مامانی، دلبازتره! روی تخته نشستیم و آرشام هم کنار من نشست. بوی عطرش کل وجودم رو مست کرده بود