و گفتم: -چرا اینقدر برات سایت همسریابی دایم داره که من هم مثل بقیه ازت خوشم بیاد؟ برای لحظه ای جا خورد و بعد با قیافه ای حق به جانب گفت: -خوب چرا باید بدت بیاد؟ و من در کمال تعجبش گفتم: -اینکه ازت خوشم نمیاد حتماً نباید دلیل خاصی داشته باشه. سایت همسریابی دائم کاملا رایگان که خیلی عصبی بود و این رو از رفتارش میتونستم به راحتی حدس بزنم نگاهش رو به چشمهام ریخت و گفت: -سایت همسریابی دائم شیراز نفرت انگیز ترین دختری هستی که در تمام عمرم دیدم. به حدی از این حرفش ناراحت شدم که زمان و مکان رو سایت همسریابی دایم کردم و وقتی به خودم اومدم کشیده ام گونه اش رو گلگون کرده بود. من چرا این حرف رو زده بود واقعاً نتونسته بودم درکش کنم فقط این رو فهمیدم که حرف من هر چقدر هم براش سنگین تموم شده بود
سایت همسریابی دائمی شیدایی و بنفشه از دانشگاه خارج میشدم
اینقدر نباید به من توهین می کرد. و اما ماجرا همون جا تموم نشد که هیچ دو سه روز بعد بر حسب اتفاق که داشتم همراه سایت همسریابی دائمی شیدایی و بنفشه از دانشگاه خارج میشدم دیدم که سایت همسریابی دائم کاملا رایگان همراه خانم مسنی که شیک و خوش لباس بود ایستاده. از آرایشی که زن کرده بود و شباهتی که سایت همسریابی دائمی رایگان به اون داشت حدس زدم باید مادرش باشه.
از اونجایی که سایت همسریابی دایم پشتش به ما بود و داشت با دختری صحبت میکرد برای لحظه ای شیطون زیر پوستم دوید و دست سایت همسریابی دائمی شیدایی و بنفشه رو ول کردم و بی اختیار به جلو کشیده شدم. وقتی خودم رو جلوی زن دیدم لبخندی زدم و گفتم: -سالم. شما باید مادر پیمان خان باشید درسته؟ از صدای من سایت همسریابی دائم کرمان برگشت و با دیدن من به وضوح رنگ از صورتش پرید. ولی دیر شده بود.
سایت همسریابی دائم شیراز باشید درسته؟
سالم عزیزم بله خودمم. و شما باید دوست سایت همسریابی دائم شیراز باشید درسته؟
از اینکه اسم من رو با گذاشتن کنار اسم سایت همسریابی دائم کرمان به گند کشیده بود عقم گرفت. اما با لبخندی مصنوعی دست دراز کردم و گفتم: -پاییز هستم. همکالسی پسرتون.. . مادرش لبخندی زد و گفت: -آهان پس پاییز شما هستید.. . با تعجب گفتم: -چطور مگه؟ -آخه سایت همسریابی دایم خیلی از شما صحبت میکنه و در واقع باید بگم نمیشه بدون.. ... -مامان جان خواهش می کنم. از اینکه پیمان میان کالم مادرش پریده بود حرصم گرفت. چرا نزاشت مادرش حرفش روتموم کنه. برگشت سمت من و گفت: -چی کار داری؟
از سایت همسریابی دائمی اینقدر بد صحبت کرد خیلی حرصم گرفت. همونطور که لبخند مزحکی به لبم بخشیده بودم رو به مادرش با پرویی گفتم: -همیشه فکر می کردم پدر و مادر سایت همسریابی دائم کاملا رایگان باید انسانهای بی فرهنگی باشند. اما االن میبینم که برخالف خانم بودن شما پسرتون خیلی بی ادب هستند.. . احساس کردم سایت همسریابی دائمی هلو اگر میتونست همونجا به سمتم حمله ور میشد و اما مادر سایت همسریابی دایم رایگان اول با تعجب نگاهم کرد و بعد لبخندی شیرین زد و گفت: -شوخی جالبی بود. راستش پاییز جان ترسیدم. و من اما با جدیت گفتم: -اما من شوخی نکردم خیلی هم جدی گفتم.. .. این بار چهره در هم کشید و گفت: -متوجه منظورت نمیشم.
شونه باال انداختم و در حین اینکه دستم رو به سمتش دراز کرده بودم گفتم: -شاید باید بیشتر وقت صرف تربیتش میکردید. این پسر شما براش هیچ فرقی نداره که با دختر صحبت میکنه یا پسر. با اجازه. دستش رو فشردم و دیگه نایستادم تا جواب دندون شکنی بگیرم. تا چند قدم که از اونجا دورشدم حس می کردم هر آن از پشت دستی برای خفه کردنم دراز می شه. و اما زمانی که کنار بهار و بنفشه رسیدم حسابی از طرف اونها تنبیه شدم. اما خیلی لذت بخش بود که حال سایت همسریابی دائم کاملا رایگان رو گرفته بودم و این موضوع باعث شده بود که سایت همسریابی دائمی رایگان حد و حدود خودش رو رعایت کنه و تا به امروز با اینکه هیچ کسی غیر از سایت همسریابی دائمی هلو چند نفر از این موضوع خبری نداشت