هر وقت دلت خواست میتونی بری پیششون. سرم رو برگردوندم و بی اختیار به گریه افتادم. سایت همسریابی تورا که هول کرده بود گفت: -وای پاییزحرف بدی زدم عزیزم؟ ناراحت شدی؟ معذرت میخوام. حرفش من رو در میان گریه به خنده انداخت و گفتم: -نه دلتنگم سایت همسریابی توران. ..
سایت همسریابی توران جدید ۸۱ مرده که دلتنگی عزیزم
مگه سایت همسریابی توران جدید ۸۱ مرده که دلتنگی عزیزم... -نکنه. زبونتو گاز بگیر.. -آهان فدات بشم بخند برای سروش تا اون صورت خشگلت رو ببینم... خنده ام شدت گرفت و او هم به خنده افتاد. زمانی به این باور رسیدم که امشب به نوعی شب عروسیم محسوب میشود که موهای سرم رو با تاج نقره ای پوشاندند و چهره ام رو سایت همسریابی توران کردند. سایت همسریابی توران جدید ۸۱ به تنم زیبا شکل گرفته بود.
درست بود که به عروس ها شبیه نبودم اما چهره ام چیزی از زیبایی کم نداشت. خانم ارایشگر با لبخند گفت: -تو اولین عروسی هستی که لباس عروس به تن نداری. لبخند زدم و بی اختیار کلمات بر زبانم جاری شد. -شاید لباس عروس به تن نداشته باشم اما همسری به مهربانی سروش دارم که برایم دنیایی ارزش دارد. چشمان ارایشگر از تعجب گرد شد و من هم خودم خنده ام گرفت. چیزی رو به زبان اورده و انکار کرده بودم که چند لحظه قبل خودم افسوسش رو میخوردم. اما راضی و خوشحال برای خودم سر تکون دادم و نفس عمیقی کشیدم. زمانی که سایت همسریابی تورا برای بردنم به ارایشگاه امد. چهره اش به شدت سایت همسریابی توران شده بود. درست بود که او را قبالً در لباس رسمی دیده بودم اما به راستی لباسش برازنده تنش بود و او شبیه دامادها شده بود. با کت و شلوار مشکی ای که به تن داشت و دسته گلی که به دستم داد حس کردم که مهم نیست لباس عروس به تن ندارم مهم این است که عشق دارم. سایت همسریابی توران 81 جدید رو دارم. خوشبختی را دارم. به راستی خوشبختی چقدر نزدیکم بود.
کافی بود تا دست دراز کنم و او را در بر بگیرم. این کار رو کردم و دستم رو برای گرفتن دست گلم دراز کردم.دسته گلم گلهای رز سفیدی بود که به کنار هم نشسته بودند و بی هیچ توری با شاخه های بلند تزیین شده بود. سایت همسریابی توران نهایت سلیقه رو به خرج داده بود و ماشین زیبایش رو با چند ردیف گل زیبا کرده بود. خیلی ساده بود. انگار همه چیز در سادگی زیباتر جلوه میکرد. آره زیباتر جلوه میکرد. نمونه بارزش عشق ساده من و سایت همسریابی تورا بود که زیباتر از هر نوع عشق دیگری جلوه میکرد. من سایت همسریابی توران 81 جدید را برای خودش میخواستم و او هم مرا برای خودش. زمانی که برای گرفتن عکس وارد سایت همسریابی توران جدید شدیم او پیشانیم رو بوسید و زیر گوشم زمزمه کرد
سايت همسریابی توران اونقدر خوشحالم که
سايت همسریابی توران اونقدر خوشحالم که میخوام همه ستاره های اسمون رو در جشن امشب شرکت بدم. .. و من بی اختیار به یاد اتاق خوابمان افتادم و از خجالت سر به زیر انداختم. شاید سروش منظوری نداشت اما من به یاد شب زفافی که در راه بود افتاده بودم. چرا؟ سایت همسریابی توران 81 جدید دستم رو به گرمی فشرد و من رو از فکر و خیال جدا کرد. او از عکاس خواست که زیباترین عکسها رو از من بگیرید و عکاس در مقابل اصرار او چندین عکس پرتره از چهره ام گرفت و در اخر سایت همسریابی توران جدید ۸۱ رو راضی کرد. عکسهایم خیلی زیبا شده بودند. عکاس به سلیقه من و سروش یکی از عکسهای دو نفره مان رو که سايت همسریابی توران روبروی من ایستاده بود و با دستانش کمرم رو گرفته بود و من با لبخند به چهره او نگاه می کردم رو انتخاب کرد و ان رو برای بزرگ کردن به اتاق دیگری فرستاد. اما سایت همسریابی توران 81 جدید دست بردار نبود و یکی از عکسهای پرتره من که در آن با لبخند یکی از گوشواره های حلقه ای در گوشم که اهدایی سایت همسریابی تورا بود، رو به دست گرفته بودم و چشمانم بسته بود رو انتخاب کرد و با شیطنت به من گفت که در انجا چهره ام شبیه کودکی سايت همسریابی توران است و من رو به خنده انداخت. لحظه های رویایی که هر دو در باغ داشتیم خیلی شیرین بود. اگر لباس عروس به تن نداشتم اما تمامی لحظه هایمان درست مثل عروس و دامادها در شب ازدواجشان سایت همسریابی توران جدید شد.