شاید ما هم خندیدی. همونطور که میخندید گفت: دختر تو چقدر بلایی. .. جان. !!!!!!! یه دفعه خودش هم متوجه حرفش شد. خنده ا ش قطع شد و راست ایستاد سایت همسریابی تور: ببخ شید. منظورم این بود که. ....یعنی ا صلا نمی خوا ست این حرف رو بزن. من که هنوز خشک زده بود با خنده نیما و سایت همسریابی توران ۸۱ به خودم امدم. به طرف اونها بر گشت که هنوز میخندیدن نگاه به سمت امیر که هنوز داشت با لبخند نگاه میکرد کشیده شد. دو باره شدم همون مستا نه اخمو. ابرو هام رو تو هم کشم یدم و گفت: نگفتید به چی میخندیدید. لبخندش رو حفظ کرد و شونه هاش رو انداخت بالا - این که چطور تونست شما سه تا رو اینطور دست بندازم. سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر دست از خنده کشید و گفت: یعنی چی ؟
یعنی که از اول هم میخواستم در خواستت رو قبول کنم تا با خاله و بابای سایت همسریابی توران در موردت صحبت کنم، اما خوا ست یه کم سر به سرت بذارم.آخه چند وقت بود با کسی کل کل نکرده بودم. در سایت همسریابی تور حین نگاهی به من کرد. بعد دوباره نگاهی به سايت همسریابی توران کرد و گفت: ولی سایت همسریابی توران ۸۱ طرفدار خیلی داری مردک دلقک. .....نزدیک بود از ترس تر. .. سایت همسریابی توران جدید ۸۱: وای امیر، خیلی بی مزه ای از ترس داشت میمردم. نکنه، آخه چرا؟ - از خودت بپرس آخه آدم برای دست انداختن کسی باید اونقدر وحشتناک عصبانی بشه که اون بلا رو به سر شلوارش بیاره سایت همسریابی توران. نیما گفت: سایت همسریابی توران جدید راست میگه.
من هم باور کرده بودم که خیلی عصبانی هستی. سایت همسریابی تور: پس باید به خانوم صداقت، به خاطر این همه شجاعتش تبریک گفت چشمهام رو ریز کردم و با حرص نفس رو بیرون دادم. با صدای موبایل نگاه رو ازش رفت و پاسخ دادم. مادرم بود که طبق معمول وقتی یک ثانیه دیر میکردم، تماس میگرفت و بازجویی رو شروع میکرد. وقتی تماس رو قطع کردم رو به سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم گفت: من دیگه باید برم. ...مامان نگران. شده امیر گفت: من شما رو هم میرسون. مسیرمون یکیه بدون اینکه نگاهش کنم گفتم: از لطفتون ممنون.
خودم میرم. سایت همسریابی توران جدید: دوباره تو لوس شدی، خب با هم میری دیگه - نمیخوام مزاحم بشم سایت همسریابی توران گفت: اگه به مزاحمت بود که سایت همسریابی توران جدید ۸۱ و سایت همسریابی توران 81 ازدواج دائم خیلی وقته مزاحم هستن نیما محکم زد پشت امیر و گفت: ای بیمعرفت یه کم محکمتر میزدیم بلکه من دل خنک میشد سایت همسریابی تور گفت:
گفته باش سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر
ا صلا تو چرا به فکر یه ما شین برای خودت نیستی. فردا که عیال وار شدی من دیگه تاکسی دربست نمیشم. گفته باش سایت همسریابی توران 81 بدون فیلتر: چشم. ..
منتظر صدور فرمان از جانب شما بودم - آفرین، این رو میگن یه دوماد حرف گوش کن. هر چهار نفر زدیم زیر خنده. من هم به همراه اونها سوار ماشین سایت همسریابی توران شدم. راستش پول برای رفتن تاکسی در بست کم بود. حوصله اتوب*و*س رو هم نداشت. تو راه امیر خیلی سر به سر شیوا و سایت همسریابی توران ۸۱ میگذاشت و با حرفهاش هممون رو به خنده می انداخت.
بعدش هم از سايت همسریابی توران قول رفت
بعدش هم از سايت همسریابی توران قول رفت به محض اینکه مادر و پدر شمیوا با ازدواج اونها موافقت کردن یه شام درست و حسابی بده. من مونده بودم این ب شر چقدر میتونه مثل آفتاب پر ست رنگ عوض کنه. یه وقت قرمز آتیشی یه وقت هم مثل الان آبی آسمونی. ... بعد از گذاشت بیش از سه هفته سایت همسریابی توران ۸۱ خبر داد که بالاخره خانواده اش با ازدواج اونها موافقت کردن. حالا بماند که در طول این مدت من اسهال شده بودم, چه برسه شیوا ی بدبخت. البته خانواده اش با نیما مشگلی نداشتن، مسله همون مسائل مالی بود