جونم غلط کردم! دیگه اون منشی سایت دوهمدم همسریابی رو اذیت نمیکنم، دیگه فرزانه رو حرص نمیدم، اصال هرچی گفت میگم چشم! فقط من رو نکش، برات بندهی خوبی میشم. داشتم همینطوری پشت سرهم حرف میزدم که از قوانین سایت همسریابی دوهمدم تخت صدای خندهی کسی بلند شد. به خودم اومدم و دیدم زمین لرزهای درکار نیست. از زیر تخت بیرون اومدم و دیدم بله.. .فرزانه خانم افتاده روی زمین و داره از خنده زمین رو گاز میگیره. -میشه بهم بگی چی شده؟! قشنگ که خندههاش رو کرد از روی زمین بلند شد و لباسش رو مرتب کرد و با ته مایههای خندهاش گفت: -وای قوانین سایت همسریابی دوهمدم خیلی باحالی! فکر کردی زلزله اومده و رفتی زیر تخت قایم شدی! -سایت همسریابی بهترین همسر زلزله نبود؟! سایت دوهمدم همسریابی خندید و گفت: -نه من اومدم بیدارت کنم که خواب نمونی؛ اما هر کاری کردم بیدار نشدی؛ برای همین تختت رو تکون دادم تو هم ترسیدی و روی زمین افتادی. - دعا کن دستم بهت نرسه؛ وگرنه میکشمت!
افتادم دنبالش و اونم با خنده فرار کرد. اون بدو و من بدو! اما ترالن خیلی خوب به غلط کردن افتاده بودیا! خوبه دیگه نمیتونی من رو حرص بدی. -تو وایسا من بگیرمت، اونوقت حالیت میکنم کی به غلط کردن میافته! حاالکه اینطور شد از این به بعد بیشتر حرصت میدم. کم مونده بود بگیرمش که پرید و پشت مریم جون قایم شد. مریم جون نگاهی به من و نگاهی به سایت دوهمدم همسریابی انداخت و با تعجب گفت: -چی شده؟!
سایت همسریابی توران: -خانم جون به دادم برس
سایت همسریابی توران: -خانم جون به دادم برس، این ترالن میخواد من رو بخوره! مریم جون: -یعنی چی؟ چی میگی؟! مگه آدم خواره تو رو بخوره؟! فرزانه از یه طرف میخندید و از طرف دیگه هی پشت مریم جون اینور و اونور میکرد. سایت همسریابی توران اومد پایین و بهمون نگاه کرد.
سایت همسریابی بهترین همسر من باید امروز این فرزانه رو بکشم
چه خبره سرصبحی میدون جنگ راه انداختین؟! -سایت همسریابی بهترین همسر من باید امروز این فرزانه رو بکشم. -مگه چی شده؟ فرزانه هم ذوق زده شروع کرد به تعریف بالیی که سرم آورده. قهقه مریم جون و آرشام بلند شده بود. منم از یه طرف هم حرص میخوردم هم به گیجی خودم میخندیدم. بعد اینکه حسابی خندههامون رو کردیم و حاضرشدیم تا بریم شرکت. آقا رجب خونه نبود و من رفتم تا در حیاط رو باز کنم که قوانین سایت همسریابی دوهمدم ماشین رو بیرون ببره. در رو که باز کردم با احسان رو به رو شدم. احسان: سالم، خوبین ترالن خانم؟!
سالم، ممنونم خوش اومدین. بفرمایین تو! آرشام هم اومد و باهاش احوالپرسی کرد. احسان که فهمید ما با هم یه جا کار میکنیم بازم اخماش توی هم رفت. من و سایت همسریابی توران نگاهی به هم انداختیم و سرمون رو تکون دادیم. احسان رفت توی سایت دوهمدم همسریابی و ما هم راهی شرکت شدیم. وارد شرکت که شدیم سلطانی همون منشی از در آسانسور بیرون اومد. تا ما رو با هم دید ابروهاش پرید باال و با یه حالت عصبانی به من نگاه کرد. االن پیش خودش فکرمیکنه نیومده قاپ رو زد! نمیدونه که ما از اولش هم پیش هم بودیم. به آرشام سالم داد و بیتوجه به من از کنارم گذشت. قوانین سایت همسریابی دوهمدم نگاهی به سلطانی انداخت و گفت: -چش بود؟ شونههام رو باال انداختم و در آسانسو رو باز کردم. آرشام هم اومد و کنار من وایساد. رسیدیم به طبقه مورد نظر و از آسانسور بیرون اومدیم.