-خیلی خوب حاال! بیا کمکم کن آشپزخونه رو تمیز کنیم. -نه عزیزم خودم کلی کار دارم؛ باید تمرین کنم. -باشه بابا تو هم با این سایت ازدواج دائم دوهمدل! یه بارم به درد آدم نخوردی. -آخه آدمی ندیدم. زبونم رو براش در آوردم و فرار کردم. -وایسا بیشعور تا حسابت رو برسم! من آدم نیستم؟ سایت دوهمدل میکنم!
ادرس سایت دوهمدل بیشعوری توئه عزیزم!
ادرس سایت دوهمدل بیشعوری توئه عزیزم! آفرین بدو تا اون چربیهات آب بشن. مثل چی عصبانی بود و منم با خنده از این طرف سالن به اون طرفش میدویدم. -بمیری سایت دوهمدل جدید! دستم که بهت میرسه، تک تک موهات رو میکنم. -فرزانه در خواب بیند پنبه دانه! پریدم توی اتاق مریم جون و در رو بستم. میدونستم نمیتونه بیاد اینجا؛ چون مریم جون هر دومون رو دعوا میکرد. -دخترم ترسیدم! چی شده؟ -هیچی مریم جون، فرزانه افسار پاره کرده. -ترالن زشته! این حرفها چیه میزنی؟ -قربونت برم تو ناراحت نشو ما با هم شوخی داریم.
از دست شماها! الی در رو باز کردم تا ببینم فرزانه رفته یا هنوزم اونجاست. خدا رو شکر رفته بود! یواشکی از پلهها رفتم باال و توی اتاقم پریدم. سایت دوهمدل وای خسته شدم! اینقدر که من تمرین کردم کسی که اجرا داره تمرین نکرده بود. گیتار رو گذاشتم توی کیفش و زیپش رو بستم. از سایت دوهمدل جدید سر و صدای زیادی میاومد. کنجکاو شدم ببینم چه خبره. در اتاق رو باز کردم و پایین رفتم. از جلوی آشپزخونه میگذشتم که یکی از پشت گلوم رو گرفت. ترسیدم و خواستم جیغ بزنم که دستش رو روی دهنم گذاشت. -که من آدم نیستم آره؟ من بیشعورم؟ -اوی فرزانه تویی؟ -نه عمه خدا بیامرزشم! -ای بابا تو هنوز فراموش نکردی؟! من شوخی کردم جون تو! سایت همسریابی دوهمدل جدید شکر خوردم، ببخشید.
نه قبول نیست باید بیای امروز تو شام درست کنی. -نوکر سایت دوهمدل سیاه بود! من درست نمیکنم. -نه کی گفته؟ خیلی هم سفید بود! حاال درست میکنی یا جور دیگه تنبیهات کنم؟ -باشه بابا تسلیم! گردنم رو ول کن خفه شدم.
سایت همسریابی دوهمدل dohamdel چه خبره؟
باشه چون دختر خوبی هستی! دستش رو برداشت و سمت آشپزخونه رفت. -راستی سایت همسریابی دوهمدل dohamdel چه خبره؟ این سر و صداها برای چی بود؟ -ادرس سایت دوهمدل! سایت ازدواج دائم دوهمدل اینا قراره بیان و مریم خانم گفت ناهار زیاد درست کنم و خونه رو هم تمیز کنم. -آخ جون! باالخره مامانت میاد؟ -آره دیگه نوبت استراحت منم میرسه...
حرفش نصفه موند و زنگ رو زدن. فرزانه رفت تا در رو باز کنه. یه خانم که شبیه فرزانه بود دست توی دست سایت همسریابی دوهمدل dohamdel وارد شد. جلو رفتم تا باهاشون آشنا بشم. -سالم خوش اومدین! خانم: سالم دخترم. تو باید سایت دوهمدل جدید باشی، درسته؟ -بله درسته!
دستم رو کشید و بغلم کرد. چهقدر بغلش آرامش داشت. بوی مامانم رو میداد. بغض گلوم رو گرفت. ازش جدا شدم که لبخندی زد و گفت: -سایت همسریابی دوهمدل جدید کوکب هستم دخترم، مادر فرزانه. -بله بفرمایید سر پا واینستین. کوکب خانم رفت داخل و یه آقا ساک به دست همراه آرشام وارد شد. -سالم خوش اومدین. -سالم دخترم، خیلی ممنون. آرشام: اهوم منم هستما، سالم! -سالم آرشام خان خسته نباشید. -مرسی ترالن خانوم، بفرمایید سایت دوهمدل رجب! با هم رفتن سمت مبلها و نشستن. مریم جون از اتاقش بیرون اومد. سایت ازدواج دائم دوهمدل و کوکب خانم از جاشون بلندشدن و سالم کردن. کوکب خانم: خانم جان شرمنده خواهرم مریض بود نمیتونستم تنهاش بذارم؛ سایت دوهمدل جدید همین دیرشد اومدنمون مریم جون: نه کوکب جان! این چه حرفیه؟ منم بهت گفته بودم هر وقت کارت تموم شد بیا. مریم جون رفت و نشست روی مبل سه نفره و به منم که سر پا وایساده بودم اشاره کرد و گفت: -دخترم بیا بشین اینجا پیش من. -سایت همسریابی دوهمدل جدید قبول نیستا! شما همهش به این توجه میکنین؛ پس من چی؟ سایت رسمی همسریابی دوهمدل دستش رو انداخت پشتم و من رو سمت خودش کشید