وااااااااااااای نهههه... تو از کجا فهمیدی ؟... سایت دوست یابی انلاین امروز صبح داشتم رد می شدم دوستاش بهم تیکه انداختن... بلند بلند گریه می کرد. برنامه دوست یابی در اطراف آبروم رفت... کاش به حرف تو گوش می دادم... کاش هیچ وقت هیچ کاری نمی کردم... محدثه دلم می خواد بمیرم... به خاطر آبروی من آبروی خودشو برده بود. کاش به حرفم گوش می کرد. ولی خب االن وقت سرزنش نبود. سر پا ایستادم.: - سایت دوست یابی انلاین جونم گریه نکن... الهی قربونت برم... االن کجایی ؟... برنامه دوست یابی در اطراف آفیسم... : - خیلی خب... ناراحتی نکن... من االن خودمو می رسونم... تماس رو قطع کردم و نفسمو محکم فوت کردم بیرون. عاطفه هم بلند شده بود و بافتی به دست، با نگرانی نگام می کرد.
عاطفه: - چیزی شده محدثه ؟... سرم رو تکون دادم.: - چیزی نیست... باید برم دانشگاه یکی از بچه حالش خوب نیست... عاطفه: - منو بی خبر نذار... : - باشه... سر تکون دادم و با حرکت دستم ازش خدافظی کردم. رفتم سمت در. هنوز درو نبسته بودم که عاطفه صدام کرد. عاطفه: - محدثه ماشین داری ؟... : - نه فکر نکنم... بابام خونه نیست... سایت دوست یابی انلاین پس بدو آماده شو باهم بریم... : - نه سایت دوست یابی بین المللی رایگان... نذاشت ادامه بدم... سایت دوست یابی اینترنتی رایگان بدو محدثه... تشکر کردم، دویدم پایین و آماده شدم. در خونه رو که باز کردم عاطفه رو تو راهرو دیدم. رفتیم و سوار ماشینش شدیم. عاطفه: - از شانس تو امروز شوهرم با علی آقا رفته... گوشیش رو بیرون آورد و به همسرش اطالع داد که داره میره بیرون. بقیه ی راه، ماجرای سایت دوست یابی بین المللی رایگان رو براش تعریف کردم. رسیدیم دانشگاه. برنامه دوست یابی در اطراف تنها توی آفیس بود. برام تعریف کرد که پسره چیا بهش گفته و دوستاش چه متلکایی بهش انداختن. خونم به جوش اومده بود. دیگه نمی تونستم تودار باشم.
سایت دوست یابی انلاین چی می خوای بهش بگی ؟
زنگ بزن بهش بگو بیاد پایین ساختمون... سایت دوست یابی انلاین چی می خوای بهش بگی ؟... : - می خوام حقشو بزارم کف دستش... حالم از این جور آدما بهم می خوره... سایت دوست یابی اینترنتی رایگان ولش کن شر می شه... : - یه بار در مقابل امثال این آدم سکوت کردم بسمه... باید حداقل حرفامو بزنم و خالی شم... زنگ زد و چیزی که خواسته بودم رو بهش گفت. عاطفه نشست کنار سایت دوست یابی اینترنتی رایگان و من با عصبانیتی که قابل توصیف نبود، رفتم پایین. چند دقیقه ای طولش دادم و بعد رفتم بیرون. نشسته بود رو نیمکت. من رو که دید از جا بلند شد. سعید: - سالم سایت دوست یابی بین المللی رایگان... حال شما ؟... با دستم بهش اشاره کردم که بس کنه.: - بفرمائید بشینید خواهش می کنم...
من برنامه دوست یابی در اطراف به قدری ناراحتم که به هیچ وجه نمی تونم
نیازی نیست تظاهر کنید که آدم مودبی هستید... جا خورد از طرز صحبتم.: - من برنامه دوست یابی در اطراف به قدری ناراحتم که به هیچ وجه نمی تونم مواظب لحنم باشم و مالیم ترش کنم... سعید: - چیزی شده ؟... مخم سوت کشید. چقدر این آدم پررو بود.: - چیزی شده ؟... نه... سعید: - پس چرا اینقدر عصبی هستید ؟... با دهن باز وقاحت این آدم رو تماشا می کردم.: - شما اسم خودتون رو گذاشتید مرد ؟... واقعا مشتاقم بدونم چطور تونستید همچین کار زشتیو انجام بدید ؟... واقعا با خودتون چه فکری کردید ؟... سایت دوست یابی اینترنتی رایگان از من خواستگاری کرده!!! . . . این حرفی بود که شما زدید ؟... سعید: - من... من فقط شوخی کردم... نذاشتم توضیح مسخره اش رو ادامه بده.: - سایت دوست یابی بین المللی رایگان هنوز اونقدر بزرگ و عاقل نشدید که بتونید بفهمید که آبروی یه دختر همه چیزشه... همه سرمایه زندگیشه... شوخی ؟... شوخی با آبروی دختر؟...