.شیطنتاش با دوستاش شدم...وقتی توجه و غیرتمو روش دیدم...وقتی به خودم اومدم و دیدم شبو روز تو فکرشم...من از همون روزا که این حسارو داشتم فهمیدم عاشقش شدم...اما هیچ دفاعی ندارم از خودم بکنم وقتی واسطه ازدواج پزشکان اعتراض کنین...نمیدونم چرا پزشکان مجرد نگه داشتم تو دلم ای رازو سرشو اورد باالو باغم نگامون کرد...وضعیت سایت دوستیابی پزشکان نرمال شده بودو فقط با یه نیمچه اخم توفکر بود...نفسمو فوت کردم و از جام بلند شدم که ارتانم از جاش پرید و سریع گفت: داداش من که گف.... با لبخند دستی به بازوش زدم و گفتم: مهم اینه خودت میدونی چه حسی داری ارتان بقیش مهم نیست لبخندی زد و خودشو تو بغلم جا کرد: اقا. محکم بغلش کردم و اروم گفتم:
گروه تلگرام ازدواج پزشکان چشم حتما دستی به کمرش زدم
واس داشتنش بجنگ حتی اگه حسی بهت نداشته باشه عشقتو ثابت کن بهش آروم گفت: نوکرتم گروه تلگرام ازدواج پزشکان چشم حتما دستی به کمرش زدم و راه افتادم سمت خونه صبح با صدای سامیار چشامو باز کردم.. .نشسته بود باالسرم بادیدن چشای بازم پوفی کشید و گفت: ای الهی بمیری من راحت شم...وقتی میخوابه انگار مرده المصب...سایت دوستیابی پزشکان ایه که من صدات کردم مرده هم بود زنده میشد
واسطه ازدواج پزشکان ادامه داد (چیه برو بر منو نگاه میکنی پاشو بینم هنو خوابیده درحالی که از گروه تلگرام ازدواج پزشکان حرصیش خندم گرفته بود نشستم روتخت و گفتم: علیک سالم اقا پزشکان مجرد...صبح بخیر نفسشو فوت کرد و گفت: سالم درد پاشو بینم گشنمه بعدشم صبح نیست ساعت دوئه ابروهامو انداختم باالو گفتم: واقعا؟ چرا زودتر بیدارم نکردی باحرص گفت: من تمام تالشمو کردم تو٬تو حالت استند بای بودی برادر من خندیدم که با اخم زد پس کلم و گفت: بهت میگم پاشو گشنمه نیشتو برام باز میکنی؟ با بالش کوبیدم تو سرشو گفتم: مگه من باید غذاتو درست کنم اومدی دنبال من؟
واسطه ازدواج پزشکان تشریف بیارن
دستی به سرش کشید و گفت: نخیر شما هنر نمایی نکن سایت دوستیابی پزشکان رو احتیاج داریم غذا سفارش دادیم منتظریم واسطه ازدواج پزشکان تشریف بیارن بخوریم از جام بلند شدم و رفتم سمت دستشویی که برام زیر پایی گرفت و اگه دستمو به دیوار نگرفته بودم پخش زمین بودم با حرص خیز برداشتم سمتش که مثل فشنگ از اتاق زد بیرون... بعد از خوردن ناهار خواستم برم باال که امیر گفت: حاضرشید میخوایم بریم بیرون برگشتم سمتش و گفتم: بیرون؟کجا؟ پزشکان مجرد مثل قاشق نشسته پرید وسط حرفمو گفت: تو که خواب بودی گوشیت زنگ خورد و من وسط عملیات بیدار کردنت بودم
نیششو باز کرد (دیدم هستیه جواب دادم که گفت میخوان برن خرید ظاهرا ماشین خودشو طناز اومده...از ماهم خواست اگه میخوای چیم باهاشون بریم که وقتی به بقیه گفتم گروه تلگرام ازدواج پزشکان گفت اویزون شیم باتموم شدن حرفاش نفس عمیقی کشید و سایت دوستیابی پزشکان غش افتاد رو مبل آرمین سری باتأسف تکون داد و گفت: واسطه ازدواج پزشکان نمردی سامی چخبرته نفس بکش نفس عمیقی کشیدم و راه افتادم سمت اتاقمو به ادامه بحثشون گوش ندادم جین سرمه ای و پیرهن مردونه سفید پوشیدم و باعطرم دوش گرفتن و از اتاق زدم بیرون... #پارت_ پزشکان مجرد پشت سر هستی میرفت صدای گروه تلگرام ازدواج پزشکان از پشت سرم بلندشد_حاال هستی میدونه کجا باید بره؟یا باید دور خودمون بچرخیم؟