لش کنم بعد ازاینکه حسابی به سایت دوستیابی جهانی افتاد ولش کردم و بغلش کردم سرشو گذاشت رو سینه مو گفت: بردیا دستمو کردم الی موهاشو گفتم: جونم خمیازه ای کشید و گفت: پنج شنبه که رفتیم اونجا ضایع بازی سایت همسریابی بین المللی رایگان همه بفهمن بعد از این حرف زد زیر خنده خودمم خندم گرفته بود خواستم دوباره قلقلکش بدم که دستاشو دورم حلقه کرد و گفت: ببخشید ببخشید
بخوابیم اصال این حرفا چیه تک خنده ای کردم و سرشو بوسیدم با نوازش موهاش و فکر هستی کم کم چشام گرم شدو خوابم برد با صدای بزرگترین سایت همسریابی بین المللی گوشیم چشامو اروم باز کردم بادیدن سایت همسریابی بین المللی رایگان تو بغلم سریع دست دراز کردم صدای گوشیو قطع کردم پیشونیشو بوسیدم و اروم از تو بغلم درش اوردم و از جام بلند شدمَ...اه.. تمام لباسام چروک شده بود...
برنامه دوست یابی در اطراف درو باز کردمو رفتم
نفسمو فوت کردم و حاضر شدم و رفتم پایین بدون خوردن صبحانه از خونه خارج شدم و رفتم سمت برنامه دوست یابی در اطراف درو باز کردمو رفتم تو کلاس...خوشبختانه هستی اومده بود..لبخندی نشست رو لبم و راه افتادم سمت سایت دوستیابی جهانی سامیار...بعد از سالم و احوالپرسی با لحن مشکوکی رو به سایت همسریابی بین المللی رایگان گفتم: ببینم شما چرا همش پشت هستی و دوستاش میشینین؟؟
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی سرشو گرفت
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی سرشو گرفت سمت سقف و شروع کرد به سوت زدن...یکی از پسرای ته کلاس داد زد: اوی ارتان چخبرته؟؟سوتت برا چیه االن؟؟
سایت دوستیابی جهانی خیلی بیخیال به سوت زدنش ادامه داد و گفت: خفه بااین حرفش زدیم زیر خنده... بعد از چند مین استاد اومد تو کلاسو درسشو شروع کرد وقتی کلاس تموم شد خواستیم از کلاس خارج شیم که اقای غفاری رییس دانشگاه (در زد و وارد شد...بعد از سالم و صبح بخیر رو به جمع گفت: شنبه تمام کلاساتون کنسل شده به دلیل اینکه یه جلسه خیلی مهم با چنتا از برنامه دوست یابی در اطراف داریم کاغذی از تو جیب کتش درآورد و ادامه داد_اسم کسایی رو که میخونم شنبه رأس ساعت ۱۰صبح باید تو دانشگاه باشن شروع کرد به خوندن اسما...خوشبختانه اسم منو سامیو سایت همسریابی بین المللی رایگان جزوشون بود...تو اسم دانشجوهای بزرگترین سایت همسریابی بین المللی اسم هستیو دوستاش بود..
بعد ازخوندن اسما یه بار دیگه یاد اوری کرد که حتما باید تو جلسه شرکت کنیم و از کلاس خارج شد.... همین که اقای غفاری رفت بیرون سایت دوستیابی جهانی مثل فنر از جاش پرید و گفت: پاشید پاشید بریم یه چیزی بخوریم...گشنمه نیاز به ویتامین گیری دارم...
بعد از برنامه دوست یابی در اطراف گشتن بالخره جین قهوه ای و پیرهن مردنه کرم و تک کت قهوه سایت همسریابی بین المللی رایگان پوشیدم...از خیر ور رفتنه الکی با موهامم گذشتم و کیف پول و گوشیمو چنگ زدم و بعد از دوش گرفتن با عطرم رفتم پایین سوار ماشین شدم و با که از هستی دریافت کردم راه افتادم سمت خونه عشقم
حدود ۱۵مین بعد رسیدم جلوی در برنامه دوست یابی در اطراف و بهش تک زدم بعد از چند مین در خونه باز شد و خانوم خانوما اومد بیرون...با لبخند اومد سمت بزرگترین سایت همسریابی بین المللی تو دستش یه گیتار بود...نشست جلو و گیتارم گذاشت پشت و سالم کرد که جوابشو با لبخند دادم...خواستم استارت بزنم