تو فکر این بودم که چجوری خودمو از دستش خالص کنم که صداش بلند شد: سایت دوستیابی آنلاین میشع طرف ساالدو بدی بهم... به ظرف ساالد نگاه کردم...ابروهام پرید باال...من بلند شدم براش ساالد بیارم؟ظرف رو اپن بود ظاهرا دخترا یادشون رفته بود بیارن... هستی از جاش مثل فنر پرید و گفت: من میارم رفت تو اشپز خونه و بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان برداشت برد بعد از چند مین با یه لبخند خبیث ظرفو گذاشت جلوی سایت دوستیابی بین المللی رایگان و گفت: بیا عزیزم نوش جونت مطمئنم یه نقشه ای کشیده..
وگرن از طناز که اصال خوشش نمیاد بعد بهش بگه عزیزم؟؟؟ طناز با لبخند گفت: ممنون گلم هستی با همون لبخند چشمکی بهم زد و رفت نشست سرجاش باید منتظر باشیم ببینیم چه اتیشی سوزنده...سرمو انداختم پایین تا غذا بخورم که طناز با جیغ از جاش پرید طناز_وااااااااای سوختم واییییییی باال پایین میپرید و جیغ میزد ساغر که دید هیچکمون قصد نداریم بریم چی شده از جاش بلند شدو دستشو کشیدو بردش تو اشپزخونه هستی و محیا و سایت دوستیابی آنلاین ریز ریز میخندیدن و سرشون تو یقه شون... با نیش باز غذامو خوردم طناز بعد از چند مین همراه ساغر با حرص اومد جلوی هستی و گفت: منتظر تالفی باش این کارت بی جواب نمیمونه هستی پوزخندی زد که حرصش بیشتر شد و با ساغر لز پله ها رفت باال ظرف خالیمو بردم تو اشپزخونه که هستیم اومد بالبخند گفتم: خب چیکار کردی اتیش پاره؟ باذوق دستاشو کوبید بهمو گفت:
سایت دوستیابی بین المللی رایگان فلفل قرمز ریختم
تو سایت دوستیابی بین المللی رایگان فلفل قرمز ریختم چند ثانیه بهش نگاه کردم و با یاد آوری قیافه برنامه دوستیابی با شماره تلفن زدم زیر خنده بعد از اینکه یه دل سیر خندیدم خواستم از اشپزخونه برم بیرون که محیا دست به کمر اومد جلومو گفت: کجا تشریف میبرید؟ من_میرم بیرون دیگه پیش بقیه ابروهاشو انداخت باال و گفت: نخیر شماو پسرا باید ظرفا رو بشورید باداد گفتم: چی؟؟؟ صدای خنده هستی بلند شد و سایت دوستیابی آنلاین اومد تو آشپزخونه و گفت: بقیه هم دارن میان اقا بردیا بفرمایید ظرفا منتظرن نفسمو فوت کردم و رفتم سمت کابینتا کشو رو کشیدم بیرونو پیش بند ابی و دستکش زرد پوشیدم...چرخیدم سمت در که صدای خنده هستی و برنامه دوستیابی با شماره تلفن محیا بلند شد....
سامی و بقیه پسراهم اومدن تو و بادیدن سرووضعم پوکیدن از خنده...بااخم گفتم: مرض بیاین شروع کنیم نکبتا باخنده اومدن و بعد از چند مین سامیارو ارتان و برنامه دوستیابی با شماره تلفن و ارمینم شکل من شده بودن...
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان رو که از خنده رو زمین پخش شده
بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان رو که از خنده رو زمین پخش شده بودن انداختیم بیرونو بعد از شستن ظرفا رفتیم بیرونو با دخترا خدافظی کردیم و رفتیم خونه... افتادم رو تخت و بیهوش شدم... با ضربه ای که به سرم خورد سیخ نشستم سرجام و به دورو برم نگاه کردم...ارتان با نیش باز کنار در اتاق ایستاده بودو ابروهاشو انداخت سایت دوستیابی آنلاین و گفت: صبح بخیر عزیزم با حرص بالشتی که تو سرم زده بود و برداشتم و پرت کردم سمتش که محکم خورد تو کلش...در حالی که سرشو میمالید زیر لب گفت: خیر از جوونیت نبینی پسر...قبال انقد وحشی نبودی خیز برداشتم سمتش که پرید از اتاق بیرون ساعت شده ۵صبح ولی خوابم نمیبره...
تو فکرو مامان و بابام...گریه های اخرشون قلبمو به درد اورد...چه جوری شیش ماه ازشون دور باشم؟؟ دونه های اشک میریخت رو بالشتو حالمو بدتر میکرد... اگه بهترین برنامه دوست یابی در ایران رایگان قرار نبود کنارم باشه تو این چندوقت همون لحظه اول انصراف میدادمو خانوادمو تنها نمیزاشتم...برنامه دوستیابی با شماره تلفن جام بلند شدم و رفتم کنار پنجره اتاق و بازش کردم...سایت دوستیابی بین المللی رایگان اتاق من روبه حیاط پشتی ساختمون بود و استخر تقریبا بزرگ خونه کامال تو دیدم بود..یه تاب دونفره هم گوشه حیاط بود...در کل نمای پشت ساختمون بهتر از جلوش بود...اروم از اتاقم خارج شدم