روشن شدن یک لحظهای سایت تلگرامی صیغه باعث شده بود که اون جسم رو تشخیص بدم. درحالیکه نگاهم روی اون جسم بود، بلند گفتم: -یکی پاشه برق رو روشن کنه. چند ثانیهای نگذشته بود که سالن روشن شد و بعدش صدای جیغ هلیا توی گوشم پیچید. سایت تلگرامی صیغه به سام که نیزهی بلوری و بلندی توی قفسهی سینهش بود و روی زمین افتاده بود، خیره شدم. دستهام رو روی صورتم گذاشتم. چیزی که دیدم واقعیت داشت. من چهطور خودم رو ببخشم؟ کحله از سایت تلگرامی صیغه همراه با عکس انتقام گرفت؟
چهطور ممکنه! دستهام رو از روی صورتم برداشتم و دوباره به سام که صورتش هر لحظه کبودتر میشد خیره شدم. وای من. سام از بین رفت. »خودم نجاتش میدم«! پاهام رو توی شکمم جمع کردم و روی مبل نشستم. مغموم به سام که هنوز تکون نخورده بود و ما هم میترسیدیم که تکونش بدیم، خیره شدم. کامال فلج بود. یعنی نمرده بود، نبض داشت و نفس میکشید؛ اما عالئم هوشیاری نداشت. دیدی سایت تلگرامی صیغه خانوم؟ یکی از بچهها رو الکی قربانی کردی. اون هم واسه خاطر کی؟ واسه باربد! باور کن باربد اگر گیرت بیارم امکان نداره از دستم زنده خالص بشی. سرم رو روی زانوهام گذاشتم. سایت تلگرامی صیغه دلت می با این وضعیت مگه من میتونم برم دیدن اون؟ توی حالواحوال خودم بودم که آوینا صدام کرد. سرم رو از روی زانوم برداشتم و سوالی نگاهش کردم. با چشمهای ریز شده نگاهم کرد و گفت: -خودتی دیگه؟ سایت تلگرامی صیغه موقت سرم رو به معنی آره تکون دادم و گفتم: سایت تلگرامی صیغه من شدن من و زیلوس هم دردسری شده! هروقت میخوان باهام صحبت کنن، اول میپرسناون که رفته تو یه سایت تلگرامی صیغه دیگه.
سایت تلگرامی صیغه موقت دارن دنبال راه
این سوال مزخرف چیه هی همهتون میپرسین! خودتی؟ اومد نزدیکم و گفت: -بلند شو بریم باال. سایت تلگرامی صیغه موقت دارن دنبال راه برای سایت تلگرامی صیغه من میگردن. ناامید به سام نگاه کردم و گفتم: -مگه راه نجاتی هم هست؟ دستم رو گرفت و کشید، در همون حال گفت: بلند شدم و همراهش به طبقه دوم رفتم. نگاهی به بچهها انداختم. با سری پایین به طرفشون حرکتآره که هست. باید طلسم این نیزه رو سایت تلگرامی صیغه موقت کنیم. کردم. صندلی کنار ارشیا رو عقب کشیدم و کنارش نشستم. نگاهی به صورتش انداختم. صبح زود بیدار شده بود. لبخند غمگینی زدم و دستم رو دراز کردم تا یکی از کتابهای قطور و قدیمی روی میز رو بردارم. دستم رو به طرف سایت تلگرامی صیغه ایرانی سبز رنگ و بزرگ وسط میز بردم و برش داشتم. سایت تلگرامی صیغه موقت سایت تلگرامی صیغه من کتاب رو باز کردم. روی غبار نازکی که صفحهی اولش نشسته بود، دست کشیدم.
رنگ سبز بهم آرامش میداد. چشمهام رو ریز کردم و مشغول خوندن کتاب شدم.
برخورد سایت تلگرامی صیغه ایرانی با میز نشدن
کالفه کتاب رو بستم و انداختمش روی میز. بقیه اینقدر سرگرم بودن که متوجه صدای برخورد سایت تلگرامی صیغه ایرانی با میز نشدن، اگر هم شدن به روی خودشون نیاوردن. سایت تلگرامی صیغه ایرانیان نفسم رو به بیرون فرستادم. بلند شدم و دور سالن قدم زدم. دقیقا زمانی که باید خوشحال میبودم که زیلوس تبدیل و کارم راحت شده، همهچی بهم خورد. آخه چهطور ممکنه؟ چرا باید کحله انتقام بگیره؟ مگه سام قصد سوءاستفاده ازش رو داشت؟ اون میخواست بعد از انجام خواستهش سایت تلگرامی صیغه ایرانی کنه بره؛ یعنی قرامون همین بود. نمیخواستیم سایت تلگرامی صیغه دلت می داریم. پس چرا؟ دستی به صورتم کشیدم. طبق سایت تلگرامی صیغه ایرانیان سام کحله رو احضار میکنه، خواستهاش رو بهش میگه و اون انجام میده. اون هم متقابال خواستهای رو میگه و سام باید انجامش میداده. خب کحله که خواستهی سام رو انجام داده