نه سایت بیوه یابی که بخوام تو رو بندازم ممکنه بهم صدمه بزنه؛ ولی مطمئنم سرِ تو نمیتونه بالیی بیاره. باور کن اگه بهت احتیاج نداشتم زنان بیوه متقاضی ازدواج االن اینجا نبودی. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -خواهش میکنم کمکم کن. تکون آرومی خورد و گفت: -باید برات چیکار کنم؟ سایت بیوه برای دوستی زدم و از سایت بیوه یابی تا پیاز ماجرا رو براش تعریف کردم. دودل بهم خیره شده بود. منتظر بهش نگاه کردم. به ارشیا نگاهی کرد، با دیدن لبخند مطمئن ارشیا دستش رو به طرفم دراز کرد و گفت: باشه کمکت میکنم. لبخند عمیقی زدم و به گرمی دستش رو فشردم.
زنان بیوه متقاضی ازدواج از هماهنگی با زیلوس باهاش خداحافظی کردیم
زنان بیوه متقاضی ازدواج از هماهنگی با زیلوس باهاش خداحافظی کردیم و رفت. ساعت یک شب همهمون دور میز بزرگ طبقهی دوم نشسته بودیم. منتظر به نریمان خیره شده بودم. این بشر عالقهی شدیدی به معطل کردن و منتظرگذاشتن مردم داره. چقدر دلم میخواد خفهش کنم و بعد برم راحت بخوابم.
سایت بیوه یابی رو بستم. بهتره فعال تغییر رنگ چشمهام رو متوجه نشن. یهکم که اعصابم ناراحت بشه رنگ چشمهام همرنگ هالهی دورم میشه و این فعال باید مخفی بمونه. به زور دارم این شرایط مسخره رو تحمل میکنم. هوف! کی این شرایط تموم میشه؟ ببین وضعیتمون رو؟ ساعت خواب و بیداریمون رو گم کردیم. باالخره افتخار داد. لبهاش رو با زبون تر کرد و گفت: باید از ویال خارج شین. میرین میگردین، میخوام همهتون اخبار جدید بیارین.
آموزش سایت بیوه برای دوستی داداشش
هیچکدومتون دستباید آموزش سایت بیوه برای دوستی داداشش و کانال خانم یابی رو شروع کنم و نمیخوام که فعال توی باغ باشید؛ پس همهتون از فردا خالی برنمیگردین. زیاد هم از شهر دور نشین، اعضای نارسوس دارن همین دور و اطراف فعالیت میکنن؛ اما حواستون باشه که از حضور شما نباید بویی ببرن. لپتاپش رو روشن کرد و خم شد و با کنترل روی میز، دیتای روبهرومون رو روشن کرد. به محض روشنشدن، همه از تعجب سیخ نشستیم. سایت بیوه برای دوستی از جاش تکون نمیخورد. ارشیا نتونست خودش رو کنترل کنه و بلند زد زیر خنده. خندیدن ارشیا تلنگری به بقیه بود که داشتند از خنده منفجر میشدند. صورت نریمان به شکل افتضاحی نقاشی شده بود. من خودم شخصا وقتی دیدمش یاد نارسوس افتادم!
نفهمیدم ندا کِی این عکس رو روی صفحه سیستم این بیچاره انداخت! به کانال خانم یابی نگاه کردم که خبیثانه میخندید و با چشم به نریمان اشاره میکرد. نریمان بدون هیچ عکسالعملی دست به سینه نشسته بود و به سایت بیوه یابی نگاه میکرد. خندهم رو کنترل کردم و زیر لب گفتم: - نکشتت زنان بیوه متقاضی ازدواج خیلی بچهای. بعد از چند دقیقه که همه تخلیه انرژی کردند، ساکت شدند. لبم رو گزیدم و منتظر عکسالعمل نریمان شدم. یهکم به صفحهی لپتاپش خیره شد و زد زیر خنده! شوکه نگاهش کردم. وضع کانال خانم یابی که اصال تعریفی نداشت. فکر کنم نفسکشیدن یادش رفته بود. بعد از اینکه خندهاش تموم شد، لپتاپش رو بست و گفت: خودش زودتر از همه بلند شد و توی اولین اتاق رفت. سایت بیوه برای دوستی توقع همچین واکنشی ازش رو نداشتم. بهبرید بخوابید. ولش، وقتی برگشتین نشونتون میدم. طرف ندا رفتم و تکونش دادم و اشاره کردم که بریم باال. تکونی خورد و مثل ربات از جاش بلند شد. فکر میکنم کانال خانم یابی هنوز بزرگ نشده! صددرصد اگه زنان بیوه متقاضی ازدواج جای من بود االن تالفی تمام بالهایی رو که سرم آورده بودن سرشون درمیآورد. خودم رو روی تخت پرت کردم. فکر کنم ندا هنوز از شوک درنیومده بود