به شیرین زنگ زدم. با اولین بوق سایت همسریابی دائم آغاز نو جواب داد. کجایی تو آهو؟ با دیدن پایین سایت آغازنو همسریابی و کوچههای تنگ، دلم هری ریخت! شیرین اینجا دیگه کجاست؟ کجایی مگه تو؟ صدای مرد راننده رو شنیدم که گفت: ثبت نام سایت همسریابی آغاز نو از این بیشتر نمیشه جلو رفت باید پیاده برین! سرم رو به معنی باشه تکون دادم و بعد حساب کردن کرایه، از ماشین پیاده شدم.
صدای سایت همسریابی آغاز نو در کرمانشاه رو از پشت خط شنیدم. آهو، هستی؟ آره بگو ببین رفتی اونجا بگو از طرف خانم نریمانی اومدی؛ کارت رو راه میندازن. با ترس به خیابون نگاه کردم. ثبت نام سایت همسریابی آغاز نو اینجا مطمئنه؟ یکم چیزه اخه.... آره امنه، خیالت راحت. باشه، پس تموم شد کارم بهت زنگ میزنم! سایت همسریابی آغاز نو در کرمانشاه با لحن آرومی پرسید. آهو تو مطمئنی میخوای بچهات رو بندازی؟
سایت همسریابی دائم آغاز نو الان قلب داره ها!
سایت همسریابی دائم آغاز نو الان قلب داره ها! نفس عمیقی کشیدم و به دروغ گفتم: ثبت نام سایت همسریابی آغاز نو من برای مادر شدن هنوز جوونم! نمیخوام زود مادرشم، خودتم میدونی که اژین اخلاقاش خاصه! اگه بفهمه من باردارم، عمر ا بذاره سقطش کنم؛ فکرامم کردم خیالت تخت! سایت آغازنو همسریابی با صدای ضعیفی دوباره گفت: باشه، هرجور خودت صلاح میدونی!
تماس رو قطع کردم و با حس عذاب وجدان، با خودم تکرار کردم. سایت همسریابی آغاز نو در کرمانشاه ببخش که بهت دروغ گفتم؛ مجبور بودم. ببخش من رو! سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری کوچه تاریکی گام برداشتم و با دیدن ثبت نام سایت همسریابی آغاز نو شکم گندهای که داشت با نگاه هیزش براندازم میکرد، از ترس نگاهم رو به زمین دوختم.
سایت همسریابی آغاز نو پیامهای که بود
با هزار جون سایت همسریابی آغاز نو پیامهای که بود به محل مورد نظر رسیدم و زنگ در رو زدم. صدای زنی رو شنیدم که پرسید: کیه؟ ومن لبم رو با زبانم تر کردم وگفتم: از طرف سایت آغازنو همسریابی اومدم.
در با تیکی باز شد و من وارد حیاط کوچک و کثیفی شدم. سایت همسریابی آغاز نو در کرمانشاه پا توی حیاط گذاشتم و سمت ساختمونی که پله میخورد رفتم. بعد گذشتن از ۳۰ پله، به جلوی دری رسیدم که رنگ سفیدش رفته بود. با دیدن زن چاقی که پشت میز نشسته بود؛ ترسم تشدید گرفت. زن با صدای کلفتش پرسید. سایت همسریابی دائم آغاز نو قبلی داشتی؟ سرم رو به معنی بله تکون دادم که به صندلی اشاره کرد و گفت: بشین اونجا بعد اینکه مریض بیرون اومد، میتونی بری تو! روی صندلی جا گرفتم و منتظر بودم؛ ولی با سایت همسریابی آغاز نو پیامهای صدای جیغی، با ترس به در اتاق خیره شدم. که زن چاق با لبخند چندشی گفت: نترس بابا! و بعد با لحن چندشآوری پرسید. کجا پسش انداختی؛ یارو ولت کرده؟
نگاهش کردم و سرم رو به معنی نه تکون دادم که زن خندید. نکنه میخوای بگی سایت آغازنو همسریابی؟! در اتاق باز شد و دختر ریزهای با رنگ پریده و لباس خونی، بیرون اومد. مادرش گریه میکرد و هی بهش میگفت: برات بمیرم، سایت همسریابی آغاز نو پنل کاربری هاشم بره زیر کامیون، که این بلا رو سرت آورده!