برگهای زرد و خسته کی منتظر میمونه حتی شبای سایت همسریابی بهترین همسر تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا کی از سرود بارون غصه برات میسازه از عاشقی میخونه وقتی که راه درازه کی از سايت همسر يابي دو همدل بارون چشماشو هم میزاره نکنه ستاره ای بیاد یاد تو رو نیاره تنها سروش بود که با او احساس زندگی میکردم. سایت همسریابی بهترین همسر متوجه شدم که چقدر دوستش دارم و دوری از او چقدر برام سخته. همان لحظه در دلم ارزو کردم که هیچ وقت سروش رو از من جدا نکند. تنها سروش بود که همانند شب قبل اشکهای بی پناهم رو از صورتم پاک میکرد و با شیطنت من رو به خنده می انداخت. او بود که همیشه زیر گوشم نجوا میکرد که پاییز محبتت مانند چشمه زندگی در دل من میجوشه و اگر تو رو نداشتم لحظه ای نمیتونستم زندگی کنم. سايت همسر يابي دو همدل بود که اسمان رو به اتاقم اورده بود و ستاره ها در شب عشق ما سو سو زدند.
سایت همسریابی بهترین همسر دلم رو بهار کرد
او بود که سایت همسریابی بهترین همسر دلم رو بهار کرد و با گرمای عشقش زمستانم رو به تابستان پر از حرارت تبدیل کرد. پس چه کسی میتوانست از سروش بهتر باشد؟
سروش نفس عمیقی کشید و گفت: -پاییز هیچ وقت ورود به همسریابی دوهمدل رو تنها نزار من بدون تو میمیرم. -اوالً نکنه دوماً کی گفته من میخوام تو رو ترک کنم؟ نگاهم کرد و من لبخند زدم و گفتم: -سوماً جلوتو نگاه کن که هنوز جوونم و ارزو دارم. او خندید و نگاهش رو به جاده سر سبز شمال خوند. مسیرهای زیبا و سرسبز در کنار شیطنتهای سروش به قدری سايت همسر يابي دو همدل و دوست داشتنی بود که دلم نمیخواست به مسیر برسیم. ای کاش تمام دنیا در مسیر جاده شمال خالصه میشد و در ماشین شیک سروش که تنها در دنیای او من باشم و سروش. وقتی قدم به ویالی اونها گذاشتیم پیرمردی مهربان و ریز نقش به سمتمان امد و در را برای وردمون باز کرد. سايت همسریابی توران جلوی ویال نگه داشت و با او سالم و احوالپرسی کرد. پیرمرد سرک کشید و ورود به همسریابی دوهمدل با خنده سالم کردم. پیرمرد با مهربانی جواب سالمم رو داد و رو به سروش گفت: -ارباب جان مهمونتون هستند؟
سروش نگاه مخملی اش رو به صورتم دوخت و با مهربانی گفت: -نه اکبر خان ایشون صاحبخونه هستند. -مبارک است به سالمتی ازدواج کردید؟ سايت همسریابی توران سر تکان داد و او ادامه داد. -چه بی خبر؟ پس ارباب همیشه میگفتند جشن شما ما رو دعوت خواهند کرد؟ و من در دلم فریاد زدم لعنت به ارباب تو... -اکبر خان پدر مقصر نیستند مراسم ما کمی عجله ای شد.ما رو ببخشید -اختیار دارید ارباب این چه حرفیست. سايت همسر يابي دو همدل داخل. ان شاهلل به سالمتی ماه عسل تشریف اوردید دیگه؟ -بله... و با زدن بوقی ماشین رو به داخل محوطه برد و سايت همسر يابي دو همدل از داخل اینه دیدم که پیرمرد دستانش رو رو به اسمان بلند کرد و با لبخند چیزی گفت و بعد به سمت در برگشت تا در اهنی بزرگ رو ببندد.
ورود به همسریابی دوهمدل گرفتم و به محوطه ویال دوختم
نگاهم رو از ورود به همسریابی دوهمدل گرفتم و به محوطه ویال دوختم. از زیبایی ویال حیرت کرده بودم و لبخند میزدم. زیبایی ویال از خانه باغ هم قشنگتر بود. به قدری که حس کردم کارت پستالی روبرویم می بینم. سروش ماشین رو پارک کرد و بعد به سمت من امد و در رابرایم با احترام باز کرد و دستم رو برای پیاده شدن گرفت. -وای سايت همسریابی توران اینجا چقدر قشنگه. نگاهش رو به چشمانم دوخت و روبروم ایستاد و گفت: -اره خیلی قشنگه. خندیدم و با دستم به روی بازویش زدم و گفتم: -ورود به همسریابی دوهمدل رو میگم. و با دستم ویال رو نشون دادم. اما او بی توجه به اشاره من با دستش بازوانم رو گرفت و گفت: -منم این جا رو میگم. و من رو در حرکتی سریع در اغوشش گرفت و گفت: -پاییز خانم خیر مقدم عرض میکنم. با شرم دست و پا زدم و گفتم: -سايت همسریابی توران سروش من رو بذار زمین االن پیرمرده می بینتمون