اگه تا االن نریمان سايت حافظون صيغه رو برای رسیدن به هدفش هدایت میکرده و توجهی به سرنوشت و احساساتشون نداشته، از االن به بعد من روش دیگهای رو انتخاب میکنم. بعد از آموزش، من رهبره گروه میشم. مأموریتِ من، بستن دروازهایه که نارسوس قصد بازکردنش رو داره نه گرفتن انتقام. سرم رو از روی میز بلند کردم و وارد سیستم شدم. گوگل رو باز کردم و یهکم گشتم. وقتی دیدم کار مفیدی نمیتونم بکنم، سراغ سايت حافظون صيغه رفتم. یهایمیل جدید داشتم! از کی؟ سایت حافظون ازدواج موقت اینتر رو فشردم و سریع داخلش شدم. دستم رو روی دهنم گذاشتم. وای خدای من! بلند گفتم: تو دردسر افتادیم! منتظر به نریمان نگاه کردم. من نمیدونم چی رو داره سیصد مرتبه میخونه. از وقتی ایمیل رو بهشون نشون دادم، همه دور میزِ بزرگ طبقه دوم نشستیم و منتظر به نریمان خیره شدیم و اون بیتوجه به ما که منتظریم، نیمساعته به صفحهی لپتاپ خیرهست. دستم فشرده شد.
به سایت حافظون ازدواج موقت نگاه کردم
به سایت حافظون ازدواج موقت نگاه کردم که با استفهام نگاهم میکرد. لبخندی زدم و دوباره به نریمان خیره شدم. آخر سر ندا طاقت نیاورد و رو به نریمان گفت: -سايت حافظون صيغه بگی چیه اون تو که یک ساعت معطلمون کردی؟ چپچپ به ندا نگاه کرد. آئیل با خنده انگشتش و روی بینیش گذاشت. ندا حرصی نفسش رو فوت کرد، بلند شد و از پلهها پایین رفت. کالفه شده بودم. دستم رو زیر چونهام گذاشتم و به متن ایمیل فکر کردم. »من مطمئنم تو زندهای خواهش میکنم برگرد. قول میدم دیگه اذیتت نکنم. باور کن دیگه اذیتت نمیکنم. برگرد دارم نابود میشم، توروخدا جوابم رو بده، وگرنه ردت رو میزنم و هرجا باشی میام دنبالت«! سایت حافظون ازدواج موقت از نشوندادنِ ایمیلِ باربد به بقیه، همه شوکه به صورتم خیره شده بودند.
سایت جدید حافظون اولین کسی بود
سایت جدید حافظون اولین کسی بود که واکنش نشون داد و عصبی از در ویال خارج شد. هوا سرده، اون هم لباس گرم تنش نبود. هنوز هم برنگشته. آخرش سرما میخوره. سرم رو تکون دادم و انگشتم رو به گیجگاهم فشردم. الینا آدم شو. تا کی میخوای به این حماقت ادامه بدی؟ اینا قابل اعتماد نیستن. سایت جدید حافظون ارزش این عشق رو نداره. بهش فکر نکن. این یه احساسِ اشتباهه. توی حال خودم بودم که یکی روی شونهام زد. با اخم برگشتم. سايت حافظون صيغه یه لیوان آبمیوه به طرفم گرفت. نگاهی به لیوان کردم و نگاه خندونم رو به صورت سایت حافظون ورود امتداد دادم. خم شد و آروم در گوشم گفت: -بخورش. معلوم نیست این دیوونه تا کی میخواد معطلمون کنه. نریمان: شنیدم چی گفتی! نفس حبسشدهش رو به بیرون فوت کرد.
رو بهش کرد و گفت: لپتاپ رو بست و دستش رو جلوی چونهاش گره زد و به ندا خیره شد. سایت حافظون ورود هم بیتوجه بهش روی صندلیمنم گفتم که بشنوی. کنار من نشست و آبمیوهاش رو مزهمزه کرد. به صورت نریمان که کبودی محوی روی گونهش بود نگاهی انداختم و گفتم: خب؟ نگاهش رو از روی ندا برداشت و رو به من گفت: -راستش رو بخوای سر درنمیارم. سایت جدید حافظون به جای من پرسید: سایت حافظون ازدواج موقت چی؟ منتظر نگاهش کردم. -این یه ایمیل سادهست. من علم غیب ندارم که بدونم این حرفها رو واقعی گفته یا نه؛ اما اگه بخواد ردمون رو بزنه خیلی راحت میتونه. کالفه پرسیدم: خب باید چیکار کنیم؟ سایت حافظون ورود: نمیتونیم از اینجا هم منتقل شیم! نریمان: دقیقا! -راه حلی داری؟ نریمان: نه. نمیتونیم بهش اعتماد کنیم و تو رو بفرستیم که بری ببینیش. جیکوب تکیه داد و گفت: -به فرضم بهش اعتماد کنیم و بفرستیمش بره ببینتش. اون گفته برگرد! یعنی چی؟ یعنی تا آخر بمون! سایت حافظون ورود از کجا فهمیده که من نمردم؟ سایت جدید حافظون: اینکه واضحه! برای آدمی مثل اون کاری نداره که بفهمه! ندا: یعنی چی که کاری نداره؟ مگه شماها اون ماشین رو منفجر نکردین؟