و اون نمی دونست که چرا اصالدر حال نزاع هستند و باید چیکار کنه. ربات دوست یابی واتساپ از چشمانش سرازیر شد و اون نمیتونست جلوی چشم هاش رو بگیره تا اشکهاش ریخته نشه و صورتش لکه دار نشه. و مت متوجه شد که اون داره گریه میکنه. _بیا از این جهنم دونی بر یم بی رون! فضای بین آنها بویی از ناامید ی داشت. گروه واتساپ دختر و پسر به شدت و ترسناک شروع به حرف زدن کرد و به اون تاک ید و خاطر نشان کرد؛ _من نمیخوام تو به هیچ وجه و به هیچ دلیلی با هیچ مرد ی دوستانه رفتار کنی و باهاشون دوست شی! تو مال منی!
ربات دوست دختر یابی واتساپ یکه خورده و صدمه د یده بود
دوستت دارم، گروه بیوه واتساپ! ربات دوست دختر یابی واتساپ یکه خورده و صدمه د یده بود. گروه واتساپ دختر و پسر برای لحظه طوالنی به اون نگاه کرد و بعد با کشیدن یک آه طوالنی ازش مالیم پرسید؛ _دوستم داری؟ ربات دوست یابی واتساپ عشق کاف ی برای آخرین بار وجود داره؟ این عشقت به اندازه کاف ی برای دوام آوردنت هست؟همیشه همینجوری می مونی؟ روبی از همون اول اون رو پذیرفت و برای اون خانم کارولین، خانم آقای سیلور بود و زندگی آرامش و زیبایی رو به خود گرفت که هرگز به پای ان نمیرسید. به جز که این اتفاق افتاد.
قبل از پایان صبح نامه ای از آلن دریافت کرد که ربات دوست یابی واتساپ مشتاقانه اون نامه را باز کرد بی آنکه متوجه بشه که مت هم نامه ای دریافت کرده و داره اون نامه رو میخونه و نامه توجهش رو جلب کرده بود. آنها هر دو با هم حرف زده بودند به هم د یگه روی آورده بودند هر دو به یکباره صحبت می کردند ولی ربات دوست دختر یابی واتساپ هیچ وقت خبرها ی جد ید رو نشنیده بود. هرگز گروه واتساپ دختر و پسر ندونسته بود که آلن در استرالیا قرار داره و داره از استرالیا بیرون میره حتی وقتی که کر ی بارها و بارها درباره آلن می گفت و به اون تماس م ی گرفت حتی نامه برای اون ارسال می کرد مت چی زی نم یدونست و کری م یدونست که االن آلن در استرالیا به سر میبره.
گروه بیوه واتساپ ارسال شده بود
نامه شخصی که به گروه بیوه واتساپ ارسال شده بود خیلی زیاد بود و ذهن مت رو به خودش بیش از حد مشغول نگه داشته بود آنقدر در اون نامه غرقش کرده بود که حتی عالقه معمول خودش به ربات دوست دختر یابی واتساپ رو هم نشون داد توجه ی که مت قبال به کارها و حرکاتش نشان میداد رو این بار نشان نم ی داد. _می خوام که به آمریکا برم مت این رو به طور ناگهانی گفت و قلب ربات دوست یابی واتساپ فرو ریخت. گروه بیوه واتساپ بهش نگفته بود که با اون به آمریکا م یره و این امر به خود ی خود غیر عاد ی بود. کر ی هر چه از وی ونن شنیده بود به ذهنش برگشت و هجوم آورد و چهره اش رنگ پر یده و پریشان شد ولی گروه واتساپ دختر و پسر بیش از حد در فکر فرو رفته بود تا به اون توجه کنه.
حرفهای مت تا حدود ی مبهم بود _نمیدونم چقدر سفرم اونجا طول خواهد کشید، ولی تو اینجا حالت خوبه، روبی اینجاست و اگه میخوای جایی بر ی میتونی از ماشی ن د یگه ای استفاده کنی گروه بیوه واتساپ دسته اسکناس های کلفت رو از گاوصندوقش بیرون کشید و اونها رو به او داد _این باید واسه چند روزی که نیستم واسه تو کافی باشه و دوام بیاره تا زمانی که من برگردم، ولی اگه ی ه چیز د یگه احتیاج داشتی فقط زنگ بزن به جان کارمایکل سرعت عزیمت و رفتن مت احساس کمبود تنفسش و فراموشی اون رو به همراه داشت. مت پس از چند ساعت که نامه به دستش رسیده بود و برای بقیه روز ربات دوست دختر یابی واتساپ رو تنها گذاشت و کری حس کرد که برای همیشه اون رو از دستش داده بود