اون رو انکار کنه. اون عاشق مت بود، ربات دوست یابی تلگرام بگو مگول عاشقش شده بود و اون رو بی حد و مرز دوست داشت هرچند که همیشه انکارش میکرد. ربات دوست یابی تلگرام بگو مگول و مطلقا عاشقش بود این احساساتی بود که قبال هرگز احساسش نکرده بود. باشکوه و ترسناک چیز ی که ربات دوست یابی تلگرام بگو مگون رو کامال آسیب پذ یر میکرد _اوه ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو! میدونم _میدونم که تو نمیخوای من رو دوست داشته باشی, که فکر میکن ی من بچه ام, احتماال فکر می کنی که احمقم هستم, ین کار رو نکن, گریه نکن ربات دوست یابی تلگرام بگو مگون نمیخوام چنین احساسی داشته باشم! نمی خوام هیچ احساسی نسبت به تو داشته باشم! ای کاش هرگز اصالتو رو ند یده بودم!
برای مدت ربات دوست یابی تلگرام بگو مگول مت به سادگی به اون نگاه میکرد. انگار با خودش درگیر بود. و در حال ی که گویی در حال مبارزه با یک نبرد ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان با خودش بود به اون نگاه میکرد. سفر بازگشتشون از پیک نی ک توی سکوت محض بود. هر دو ساکت بودند و نه با ی ک سکوت خوش مشرب و همراه که اونها قبال بارها این سکوت را با هم شریک بودند بلکه با یک سکوت عمی ق و دلگیرانه از مت که به کر ی این رو م ی گفت که همه چی ز تمام شده. _حالت خوبه، کری _بله، متاسفم، مت _برای چی متاسفی؟
ربات دوست یابی تلگرام بگو مگون وقت نبوده
این تقصی ر تو نیست، ربات دوست یابی تلگرام بگو مگون وقت نبوده، من مثل یه دزد وارد زندگیه تو شدم و به زندگی ت نفوذ کردم و نظم زندگیتو شکوندم و حاال تو مثل همون قبل بی گناه ی و پاک ی و معصومیت تو امن نیست. _من نمی تونم برای همیشه ب ی گناه باشم ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو این رو بی سر و صدا و آهسته زمزمه کرد. با چشم هایی که از اشک های ریخته شده و خیس و پر از اشک بودن به چراغهای خ ی ابان نگاه کرد. _یه روزی.. .. یه روزی.... اون لبخند زد _یه روزی ولی نه با کسی مثل من، ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان شیرین _
هرگز این عادت های کوچولوی شیرینی که داری و با عادت های شیر ینی که توی وجودته رو از دست نده. همیشه صدای تو و راهی که با سکوت کردنات دنبال می کرد ی رو یادم میمونه. راهی که اینطور ی تو با اون چشمای درشت و بزرگ شده ات کامال واضح و خیلی خوب به هر چیزی توی دنیا نگاه م ی کنی مت درب اتومبیل رو باز کرد و بیرون آمد و با ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو که از ماشین پیاده شده بود به راه افتاد. در حالی که به در خونه محقر و رقت آور و نامرغوب اون رسیدند، مت ایستاد و به چهره رنگ پری ده اون نگاه کرد.
ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان خودت باش
کر ی در این هنگام جدا شدن از اون سرشار از وحشت شده بود _مت! مت محکم گفت: ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان خودت باش، خداحافظ، ربات دوست یابی تلگرام بگو مگول بعد از رفتن مت توی رختخوابش گریه کرد و به خواب رفت. روز بعدش توی رختخواب چنان ناراحت و غمگین و مریض به نظر میرسید که اون هیچ حرکت ی نکرد که از رختخواب بیرون بیاید. به هر حال یکشنبه بود و جنی قبل از اینکه ربات دوست یابی تلگرام بگو مگو شب قبلش به خونه باز گرده به دیدار همپتون رفته بود. تمام روز اون نتونست چیزی غذا بخوره. چرت می زد و باز چرت م ی زد. .. و ربات دوست یابی تلگرام بگو مگول بیدار می شد و کلی گریه میکرد. توی چرت زدن های دمدمی ربات دوست یابی تلگرام بگو ربات دوست یابی تلگرام ناشناس رایگان افتاده بود. تمام روز رو گریه کرده بود و بعد از ساعت هشت شب که از روزش گذشته بود، اون خسته شد. با ید حمام م ی رفت و یک دوش گرم م یگرفت