.کنار در دو تا محافظ هیکلی با کت شلوار مشکی واستاده بودن و به محض ورود ما بهمون سلام کردن و واسه ربات دوستیابی خارجی سر تکون دادن هه...ربات دوستیابی خارجی اصفهان اینجا که محافظ گذاشتن براشون؟؟عجب! -آراد؟این دو تا محافظا واسه چین؟ ربات دوستیابی خارجی تلگرام: محض احتیاط که کسی فکرای احمقانه از جمله خودکشی به سرش نزنه!
ربات های دوستیابی خارجی از کاغذ دیواری کرم-شکلاتی پوشیده شده بود
ابرویی بالا انداختمو تو دلم گفتم: (آره جون خودت). . . ! داخل ساختمون یه جای بزرگ و شیک بود که حالت هتلو داشت...ربات های دوستیابی خارجی از کاغذ دیواری کرم-شکلاتی پوشیده شده بود و زمینشم سنگ مرمر بود...معلوم بود که پول زیادی واسه ساختش خرج شده. دوبلکس بود و پایینش مثل سالن؛دراز و باریک بود و دو به دو رو به روی هم اتاق بود... -تو هر اتاق یه نفر زندگی میکنه؟
ربات دوستیابی خارجی: تو بعضیا آره تو بعضیا نه...ربات دوستیابی خارجی تهران دخترایی که میاریم اینجا تکن و چند تاشون با دوستی فامیلی چیزی میان...هر کی با هر کی که خواست به میل خودشون بهشون اتاق میدیم سری تکون دادم که در یکی از اتاقا باز شد و یه دختر قد بلند با تاپ و شلوارک صورتی اومد بیرون...تا چشمش به ربات دوستیابی خارجی تلگرام افتاد مثل این جن زده ها سریع برگشت و پرید تواتاقش و درو بست. ربات دوستیابی خارجی اصفهان ابروهاشو تو هم کشید و دقیقا عکس اخمش یه پوزخندم رویلباش نشست. باتعجب گفتم: واااا، این دیگه کیه؟؟چرا َ در رفت؟؟ ربات های دوستیابی خارجی: هیچی یک بار میخواست خودکشی کنه من سر رسیدم و تامیخورد زدمش واسه همین ازدستم فراریه. من: اوه اوه، یعنی انقدرخشنی؟؟
بامن اینکارارو نکنیااا. ربات دوستیابی خارجی: من غلط بکنم خانومی. (هه.پسره ی هرزه معلوم نیست چه بلایی میخواسته سردختره طفلک ربات دوستیابی خارجی تهران که هم دیدش اینطوری َ زهره ترک شد) آراد: اینجاها یه گشتی بزن عزیزم من الان برمیگردم. من: باشه، زودبیا. ربات دوستیابی خارجی تلگرام: چشم حتما. یکم توی سالن و دیدزدم و بعد رفتم داخل باغ ویکم توباغ چرخیدم واینورو اونورو نگاه کردم...رفتم یکم جلو تا پشت ساختمونو ببینم! رو کمر شلوارم چند دکمه تزئینی کار شده بود که رو یکیش دوربین گذاشته بودن...دستمو بردم سمت شلوارم و به هوای درست کردن بلوزم از ساختمون و محیط عکس گرفتم... گوشیمو درآوردمو اس دادم به تاوان (سلام...من الان باغ ربات های دوستیابی خارجی...درست پشت ساختمونی که شما هستید...چیکار میکنید؟) بعد ۵ دقیقه جواب اومد: (سلام...عه، باغ دخترا پشت اینجاس؟عجب...ما سه تایی اینجاییمو داریم با شایان و دخترش حرف میزنیم...
ربات دوستیابی خارجی اصفهان بیام اونور
نوشتم (سعی میکنم با ربات دوستیابی خارجی اصفهان بیام اونور...فعلا بای) دیگه جوابی نیومد گوشیمو گذاشتم تو کیفم وروی یکی ازصندلی های چوبیه باغ نشستم... "ربات دوستیابی خارجی" پر ِ َ طنین و که واکردم و مطمئن شدم ازسالن رفت بیرون َ رفتم دم در اتاق میترا. آرزو میکردم در اتاق و قفل نکرده باشه که نکرده بود...فکرمیکرد چون کسی همراهمه نمیرم پیشش! دستگیره ی درو کشیدم پایین و رفتم تو و درو قفل کردمو کلیدشم انداختم توجیبم... باچشمای گرد والبته چهره ای که نگرانی و ترس توش موج میزد بهم خیره شد. میترا: ولم کن عوضی...چی ازجونم میخوای؟؟همه ی ربات دوستیابی خارجی تلگرام اینجاروازدست من درمیری؟؟آره؟؟ بدبخت کردی حالا دنبال منی؟ -همه ی ربات های دوستیابی خارجی آرزوشونه من فقط یه نگاه حتی بهشون بندازم چه برسه به داشتن رابطه... (ربات دوستیابی خارجی تهران بردم بالاتر) بعد توی احمق فرارمیکنی؟ میترا: من مثل اونا نیستم و مثل اونام با خواست خودم نیومدم اینجا! هجوم بردم سمتشو پرتش کردم روتخت...روش خیمه زدم