ستور جدیدی چیزی نرسیده؟ لینک دوستیابی در تلگرام: نه دستور جدید که نه فقط باید یه برنامه ترتیب بدیم تاوان و با آرانا دختر شایان آشنا کنیم خب به نظرم باید زودتر این کارارو بکنیماا...ما خیلی وقتی نداریم تا روز انجام عملیات چیزی نمونده! امینی: آره امروزم تاوان و کیانی رفتن خونه شایان...به نظرم قراره باز یه مهمونی لینک کانال های دوست یابی در تلگرام را بندازه... -بالماسکه؟؟
امینی: آره قراره اون دخترای تو باغشونن بیارن تو مهمونی ولی مثکه نمیخوان کسی قیافه هاشونو بشناسه...واسه همین مهمونیشون بالماسکس! پووف...خب من امروز چیکار کنم؟ امینی: شما برو الان زنگ بزن لینک ربات دوستیابی در تلگرام باش قرار بذار یه جوری بحث باغ و پیش بکش و برو باهاش باغ همون دخترا...باید اونجارو حتما بازرسی کنی! باشه حتما... خدافظی کردم و رفتم بیرون...وارد اتاقم شدم و گوشیمو برداشتمو شماره لینک دوستیابی در تلگرام و گرفتم...بعد چند تا بوق جواب داد: جانم؟ سلام چطوری؟ لينك دوست يابي تلگرام: سلام عزیزم قربونت تو خوبی؟
آره مرسی...چه خبرا؟ آراد: سلامتی...کاری داشتی؟ نه همینجوری زنگ زدم حالتو بپرسم لینک دوستیابی تلگرام: تو حال منو بپرسی؟عجب! آره بهم نمیاد؟ لینک ربات دوستیابی در تلگرام: نه اصن خندیدمو گفتم: خب...راستش حوصلم سر رفته بود آراد: آ...دیدی گفتم؟خب آماده باش میام دنبالت خب، بریم کجا؟؟
لینک کانال های دوست یابی در تلگرام: همون باغی که دخترا توشن
لینک دوستیابی در تلگرام: اممم...خب آها میخوای ببرمت باغ؟ کدوم باغ؟ لینک کانال های دوست یابی در تلگرام: همون باغی که دخترا توشن دیگه بهت قولشم داده بودم آها آره آره...باش پس من نیم ساعت دیگه حاضرم لينك دوست يابي تلگرام: میبینمت فعلا بای. تماسو قطع کردم و رفتم و یه بلوز ذغال سنگی آستین بلند که آستیناشم تور بود با یه شلوار تنگ مشکی پوشیدم...موهامم بالا بستم و یه آرایش ساده کردم و کیفمو برداشتم و رفتم بیرون تو لابی منتظر نشستم تا لینک دوستیابی تلگرام زنگ بزنه...داشتم اطرافو میپاییدم که چشمم باز به جمال آقا روشن شد...یه کت شلوار مشکی با پیرهن همرنگش پوشیده بود...موهاشم زده بود بالا و با ژست خاصی داشت از پله ها پایین میومد...منو ندید از جلوم رد شد و از هتل رفت بیرون! با کی قرار داشت؟
لینک دوستیابی تلگرام شیراز رو هم فشار دادم
لینک دوستیابی تلگرام شیراز رو هم فشار دادم که لینک ربات دوستیابی در تلگرام و دم در هتل دیدم...از جام پاشدمو رفتم بیرون...بهش سلام کردم و نشستیم تو ماشین و پاشو گذاشت رو پدال گاز و راه افتاد! تو راه دیدم که داره از شهر خارج میشه، ترسیدم و با تعجب گفتم: مگه ویلایی که اون دخترا توش زندگی میکنن کجاس؟؟ لینک دوستیابی تلگرام: نزدیک پاریس یه منطقه سرسبزو حاصل خیزه که بیشتریا اونجا باغ میخرن...همون موقع که اومدیم پاریس پدرم یه باغ تو همون منطقه خرید.الانم که دخترا توشن! لینک دوستیابی در تلگرام...پس جای خوبی زندگی میکنن لینک کانال های دوست یابی در تلگرام: آره بابا خیلی رومو برگردوندم سمت شیشه و دیگه حرفی نزدم...بعد ۴٠ دقیقه رسیدیم، آراد جلو یه در بزرگ و مشکی نگه داشت و دو تا بوق زد که بلافاصله یه پیرمرد درو باز کرد و به فرانسوی سلام کرد، لينك دوست يابي تلگرام سرشو تکون داد و رفت تو باغ بزرگی بود...
از دور یه ساختمونم با نمای سفید-مشکی که به سبک اروپایی ساخته شده بود دیده میشد! ماشینو یه جا پارک کرد و پیاده شدیم...به اطراف نگاه کردم که لینک دوستیابی تلگرام شیراز گفت: پشت اینجا یه ساختمونم هس که بابام بعضی قرارای کاریشو اونجا میذاره...امروزم فکر کنم با شریکاش قرار داره لینک ربات دوستیابی در تلگرام: همونایی که اونروز تو تولد آرانا دیدیبا کدوم شریکاش؟ عه پس چرا امینی هیچی به من نگفت؟؟ سری تکون دادمو گفتم: اوهوم...خب بریم ببینیم اینجارو لینک دوستیابی ارومیه تلگرام: بریم راه افتادیمو وارد ساختمون شدیم..