آهو یهبار دیگه بخوای از این حرفها بزنی این خونه رو روی سرت خراب میکنم! تا این در رو هم نشکستم بازش کن این لعنتی رو، باید حرف بزنیم! همسریابی پستو از روی زمین بلند شدم و سمت کیفم رفتم و موبایلم رو بیرون کشیدم و با دستهایی که میلرزید شماره بابام رو گرفتم. صدای بابام رو که شنیدم با گریه گفتم: بابا بیا من رو ببر! در اتاق با صدای بدی شکست و دانلود برنامه pastooo برای ایفون وارد اتاق شد. بابا بیا من رو ببر!
pastooo app با عصبانیت موبایل رو از دستم کشید
pastooo app با عصبانیت موبایل رو از دستم کشید و محکم به دیوار کوبید. چه غلطی داری میکنی؟ جیغ کشیدم از ته دل و گریه کردم. میخوام برم، نمیخوام همسریابی شب نما زندگی کنم! اصلا مگه ما توافق نکرده بودیم که بعد چندماه جدا میشیم؟ من الان میخوام جدا شم! دانلود برنامه pastooo برای ایفون پوزخندی زد. اولا چندماه نبود و یکسال بود که خیلی مونده تا تموم شه! دوما تا اون زمان پای بچه درمیون نبود، ولی الان پای یه بچه وسطه! همسریابی شب نما هم من و تو زندگی مشترکمون رو خیلی وقته شروع کردیم و من هم هیچوقت طلاقت نمیدم!
با انگشتش روی پیشونیم زد. این رو تو مغزت فرو کن! نفسم بالا نمیاومد و با چشمهای اشکیم زل زده بودم بهش. چرا بهم خیانت کردی؟ انقدر این pastooo app رو با مظلومیت گفتم که دل خودم برای خودم سوخت! همسریابی پستو کلافه نگاهم کرد. من نمیخواستم همچین کاری کنم، ولی با دیدن طناز.... همسریابی شب نما کلافه موهای سرش رو چنگ زد. نمیدونم چی شد!
ضربان قلبم نمیزد و لبم خشک شده بود. دوست داشتم الان دانلود برنامه pastooo برای ایفون انکار کنه، قسم بخوره دستش به یه زن غریبه نخورده، ولی pastooo app با بیرحمی تمام تکذیب نکرد و نفهمید دل من چطور در حال مچاله شدنه! آهو من رو ببین! حالم داشت ازش بهم میخورد. خیلی پستی اژین، خیلی! با پوزخند گفتم: » ط« گوشی همسریابی شب نما زنگ خورد و با دیدن حرف چه حلالزاده هم هست!
همسریابی پستو هیچ معلوم هست کجایی؟
دانلود برنامه pastooo برای ایفون خواست موبایل رو از دستم بگیره که زود تماس رو وصل کردم و زدم رو اسپیکر. صدای عصبی طناز رو شنیدم: همسریابی پستو هیچ معلوم هست کجایی؟ این ماشینی که برام خریدی یکم پیش پنچر شده، خواستم بگم میای کمک؟! چشمهام رو بستم و قطرههای اشک با لجبازی روی صورتم سرخوردن. الو؟ همسریابی پستو صدام رو میشنوی؟ pastooo app با عصبانیت موبایل رو از دستم گرفت و تماس رو قطع کرد. سرم رو به معنی تاسف تکون دادم و گفتم: خیلی برات متاسفم! زنگ در به صدا دراومد و پشت سرش هم صدای بابام که صدام میزد. آهو بابا خونهای؟