تا خودش رسیدگی کنه. رو به روی مرد نشست و گفت: -دانلود برنامه دوستیابی شب نما دلیل کار امروزت رو میگی یا زنگ بزنم پلیسا بیان ببرنت؟ مرد: هه! چی فکر کردی کیهانی؟ من رو میبرن یا تو رو که کلی چک و سفته دست من داری؟! دانلود اپ دوستیابی: چی میگی؟ کدوم چک و سفته؟! مرده: البته بگم اینا مال من نیستن، مال خانم رادمنش هستن. ایشون هم آدرس اینجا رو بهم داد و همچنین گفت اگه شیشههاتونم بشکنم پاداش خوبی نصیبم میشه! اهورا: یعنی چی؟ آنیتا از کجا چک و سفته دانلود اپ دوستیابی بادو رو داره! دانلود اپ دوستیابی بامبل: لعنتی، یادم اومد! اهورا: چی رو؟! دانلود اپلیکیشن دوستیابی: اون روزی که قرار بود حقوق کارمندا رو بدم جلوی دانلود اپ دوستیابی دسته چکم رو درآوردم و امضاشون کردم، امضام رو جعل کرده ناکس! اهورا: اون جعل نکرده، چکی که بهش داده بودی رو با دسته چک و دانلود برنامه دوستیابی رایگان برده مشاور خالفکار باباش جعل کرده! دانلود اپ دوستیابی: االن چیکار کنم داداش؟
اهورا: غمت نباشه، اون فقط دنبال انتقامه! منم میسپرمش دست پلیس؛ فقط باید ثابت کنیم که امضات جعل شده و دست چکت ربوده شده. مرده: پول من رو میدین یا همینجا پولتون کنم؟
دانلود برنامه دوستیابی شب نما: تو چی میگی؟
دانلود برنامه دوستیابی شب نما: تو چی میگی؟ همین االن میدم به جرم جعل امضا ببرنتا! مرده از جاش بلند شد و با کله روی صورت دانلود برنامه دوستیابی با لینک مستقیم کوبید بعدش یه سوت زد و چند نفر مثل مور و ملخ ریختن سر دانلود اپ دوستیابی بامبل و اهورا. -عوضیا چیکار میکنین؟ با کیفم سر هر کی که طرف دانلود اپ دوستیابی میاومد میزدم. همچنان مشغول کتک کاری بودن تا اینکه یه ون مشکی کنار پام ترمز کرد و مردای گندهای سر افراد اون مرده ریختن و تا جون داشتن زدنشون. آخرسرم به زور فرار کردن!
یه مرد شیک پوشی از ون پیاده شد و پیپش رو کمی تکوند لباسش کال مشکی بود و این خوشتیپترش میکرد. دانلود برنامه دوستیابی درحالی که با دستمال خون بینیاش رو پاک میکرد پیش مرده رفت و گفت: -خیلی ممنون داداش، لطف بزرگی در حقمون کردی! مرد شیک پوش دستی روی شونه دانلود اپ دوستیابی بادو زد و گفت: -لطف نبود عزیزم، جبران خوبی تو بود.
دانلود اپلیکیشن دوستیابی با چهرهای متعجب نگاهش کرد
دانلود اپلیکیشن دوستیابی با چهرهای متعجب نگاهش کرد و گفت: -چه خوبی؟! مرد شیک پوش: اول بذار خودم رو معرفی کنم بعد به اونجا هم میرسیم، من مهدی کرامتی هستم. دانلود اپ دوستیابی بامبل: خیلی خوشبختم از آشناییتون آقای کرامتی، دانلود برنامه دوستیابی رایگان کیهانی هستم. با هم دست دادن و آقا مهدی گفت: -قبال اسمتون رو شنیدم. با من راحت باش. مهدی صدام کن.
اهورا هم جلو اومد و باهم دست دادن. مهدی: راستش قضیه از این قراره که یه بار توی جادهی چالوس توی فصل زمستون ماشین آبجی من بین راه بنزین تموم میکنه و وسط راه میمونه. توی اون هوای سرد از ماشین پیاده میشه و جلوی هرماشینی رو میگیره؛ اما بهش بنزین نمیدن؛ ولی شما دانلود برنامه دوستیابی شب نما مردونگیات رو نشون میدی و بنزینت رو باهاش نصف میکنی. اونم اسمت رو میپرسه تا بعد بتونه لطفت رو جبران کنه. االن من اینجام تا اون لطف رو جبران کنم. دانلود اپ دوستیابی بغلش کرد و با لبخند گفت: -من کاری نکرده بودم که داداش! عوضش شما خوب موقعی به دادم رسیدی دانلود برنامه دوستیابی با لینک مستقیم بیا بریم داخل تا یه قهوه درخدمت باشیم. مهدی: قهوه رو که حتما میخورم، بریم جریان این مردا رو برام تعریف کن. دانلود اپلیکیشن دوستیابی باشهای گفت و هر چهارتامون داخل شرکت و سمت اتاق دانلود اپ دوستیابی بادو رفتیم. مهدی: که اینطور! عجب دختر زرنگی؛ ولی من میتونم کمکتون کنم. اهورا: ایول میدونستم اینکارهای! همگی خندیدیم. مهدی برگشت و نگاهی به من انداخت و گفت: -شما میتونی توی این کار کمکم کنی؟ -هر کمکی از دستم بر بیاد برای داداشم دریغ نمیکنم. مهدی: پس باید نقشهام رو با شماهم در جریان بذارم تا مشکلی پیش نیاد. با هر کلمهای که میگفت من رنگ میباختم.