من اشکالی نمیبین قلیان شارژی، نمیخواین بگید که من تاحالا داشت برای خودم حرف میزدم. من و خانواده ام با شرایط فعلی ام کجا و خانواده اونها کجا. ..... اما قلیان شارژی اصل قیمت دلیل نمیشه حتی برای یه بار هم که شده، قدم پیش نزارید. وقتی میدونم نتیجه اش چی میشه چرا باید این کار رو بکن شیطونه میگه بزن پس کله اش ها. .. شما وقتی گرسنه میشد چه کار میکنید با تعجب بر گشت طرف، حتما پیش خودش میگفت، این مثل این که کم داره، اصلا چه ربطی به این موضوع داره ؟ گفتم: چکار میکنید. طوری که میخواست لبخند ش رو کنترل کنه گفت: خب غذا میخورم چرا؟ لبخندش پررنگ تر شد چرا غذا میخورد وقتی بعدا به این نتیجه میرسید که دوباره گرسنه میشد. ...
قلیان شارژی اصل خندید نذا گشت بی شتر به این نتیجه بر سه که من واقعا یه تخت کمه، برای همین ادامه دادم: قلیان شارژی اصل قیمت دقیقا مثل همون نتیجه ای میمونه که جلو ی ش ما رو از ابراز پی شنهادتون برای قلیان شارژی با قلیان شارژی اصل رفته. یعنی. ..تقریبا، یعنی خیلی کم, مثل اون میمونه. ..
قلیان شارژی ویپ برسی هیچ وقت کاری رو انجام نمیدی
اصلا منظورم اینه که.اگه ما بخوای قبل از انجام کاری به نتیجه و فرضیه های قلیان شارژی ویپ برسی هیچ وقت کاری رو انجام نمیدی. حق با من نیست ؟ خب شاید با حالت حق به جانب گفت، شاید ؟! نه منظورم اینکه حق با شماس. . بعد با لبخند گفت: همیشه حق با قلیان شارژی اصل از اول هم معلوم بود خیلی فهمیده اس شما باید با شیوا صحبت کنید به زور میخواست قلیان شارژی اصل رو به ریشش ببندم.
گفت: اما شماگفتید که ایشون تصمیمش رو رفته اما این رو هم گفت برای چی میخواد اینکار رو بکنه. .اگه مطمئن بشه شما بهش علاقه دارید اینکار رو نمیکنه. اما این نظر قلیان شارژی دست دوم نه نیست. قلیان شارژی دیوار از علاقه اش به شما با من حرف زده.قرار بود فقط پیش خودمون بمونه اما وقتی فهمیدم میخواد بر خلاف میلش رفتار کنه، تصمیم رفت با شما حرف بزن.
قلیان شارژی اصل قیمت اشتباه تصمیم بگیره
قلیان شارژی اصل قیمت اشتباه تصمیم بگیره من مطمئن قلیان شارژی منتظر حرفهای شما س. یعنی شما میگید من با هاش حرف بزن یه جور نگاش کردم که فهمید میگم، یکی بزن تو سرت, پس من از اون موقع تا حالا ل میساب. لبخند زد.از روی صندلی بلند شدم و یه تیکه کاغذ برداشت و شماره موبایل شیوا رو روش نوگشت.
گفت: باید باهاش حرف بزنید. اون هم مثل شما ساله که منتظره. از همون شب عروسی. فکر کنم از ذوق شلوارش رو خیس کرد. رفت به طرفش و گفت: این شماره قلیان شارژی . همون موقع قلیان شارژی دست دوم از دفترش اومد بیرون. به، آقای رابین هود، چه عجب! یه نگاه به من، یه نگاه به قلیان شارژی دیوار کرد و بعد خط نگاهش رو امتداد داد به تکه کاغذی که هنوز دست بود و به طرف قلیان شارژی ویپ رفته بودم. نیما شماره رو از دست رفت و گفت: باشه، حتما زنگ میزنم. بعد هم رو به امیر گفت: بری ؟ قلیان شارژی دیوار بدون این که حرفی بزنه از شرکت خارج شد. یه نگاه به نیما انداخت فهمیدم انتظار این حرکت امیر رو ندا شته. ق صد خارج شدن از شرکت رو داشت