بنفشه به کیانوش عالقه منده، اما همیشه طوری رفتار یا صحبت می کرد که اگر کسی او را نمیشناخت فکر میکرد که از ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم متنفره. اما همیشه این بد گفتنش از کیانوش باعث شده بود که من به عالقه اش نسبت به اون پی ببرم. با لبخند رو به بنفشه گفتم: -بنفشه تو چرا اینقدر به این بنده سایت همسریابی شیدایی میدی؟ پشت چشمی نازک کرد و با لحن خاص خودش گفت: -وا. من کجا گیر میدم. حاال تو چرا ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم تبیان مدافع این شدی؟ خنده ام گرفت و گفتم: -بابا طرف تو هپروتِ چی کارش داری؟
یهو بنفشه زد زیر خنده. از صدای خنده اش چند تا از بچه های کالس برگشتند و ما رو نگاه کردن. خودم هم خنده ام گرفته بود. صدای پیروز رو شنیدم که گفت: -ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم مودت میشه جک ها رو بلند بلند تعریف کنید تا ما هم استفاده کنیم؟ سایت همسریابی توران رو برگردوندم و بدون هیچ لبخندی رو به پیروز گفتم: -خیر شخصی بود.. . صدای خنده پسرها بلند شد. از اینکه باز هم مجبور بودم همکالم پیروز بشم چندشم شد. اصالً من کالً از صحبت کردن با اون بیزار بودم. پسری مغرور که فکر می کرد تمامی دخترها حاضرن براش سر و دست بشکونن. اما بنفشه که میدونست من کالً با پسرهای دانشکده خصوصاً از نوع ثروتمندش بیزار بودم میگفت که پاییز تو چرا همیشه خنجرت آماده است که با هر حرفی از غالف بیرون بکشیش؟
سایت همسریابی توران دولتی و پارتی بازی
این حرفش همیشه نسبت به پیروز صدق می کرد. پیروز از اون دسته پسرهای جذاب و خوش پوش کالس بود که با سایت همسریابی توران دولتی و پارتی بازی االن کنار ما توی کالس نشسته بود. که این موضوع به شدت روی اعصاب من خط می کشید وقتی که فکر می کردم من و ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم من ماه ها زحمت کشیدم و درس خوندیم تا به موفقیتی برسیم که به این راحتی پیروز به اون دست پیدا کرده بود. و این عصبانیتم وقتی بیشتر میشد که پیروز سعی می کرد به هر طریقی توجه من رو جلب کنه. زمانی که میدید دخترهای کالس برای با او بودن به هر کاری دست میزنند براش سخت بود که من، دختری ساده که از پایینترین سطح اجتماع بود نسبت به اون اینقدر بی توجه باشه. -اوه.جداً؟
ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم تبیان که مسائل شخصی شما با کیانوش خان هم گره خورده. و بعد زد زیر خنده. نگاهم رو از صورت بهار گرفتم و به بنفشه چشم غره ای رفتم. بهار با خنده من رو از خودش جدا کرد و گفت: -باز کی رو گاز گرفته؟
سایت همسریابی شیدایی در حالی که ما بین ما راه میرفت
سایت همسریابی شیدایی در حالی که ما بین ما راه میرفت با خنده گفت: -حدس بزن... برگشتم به بهار نگاه کردم در حالی که لبخند میزد چهره اش رو به نشانه فکر کردن جمع کرد و گفت: -جز ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم تبیان و پیروز کسی رو سراغ ندارم. .. و بعد برگشت و نگاهم کرد. هر دو زدند زیر خنده و بعد از مدتی بهار ادامه داد: -البته بعید می دونم که سایت همسریابی شیدایی بعد از ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم ماجرا دیگه سر به سرت بزاره نه؟
یهو با بنفشه صدای خندشون بلند شد. خودم هم خنده ام گرفت. راست می گفت دیگه بعد از اون قضیه پیمان که فکر می کرد من دیونه ام سر به سرم می نزاشت. اگر می شد که یک بار هم چنین ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم تبیان سرپیروز بیارم خیلی مزه میداد. از این فکر چشمهام رو هم گذاشتم و به یاد بحث های یکی دو ماه پیشم با سایت همسریابی شیدایی افتادم. چشمهای عسلی با پوست تیره و وضع مالی خوبش باعث شده بود مرکز توجه دخترهای کالس قرار بگیره. یک بار که با یکی از دخترهای کالس صحبت می کردیم بحث به پیمان کشیده شده بود و ثبت نام در سایت همسریابی دو همدم از دهنم در رفت و گفتم که پسر مغرور زشت چقدر ازش بدم میاد. و اما همین حرفم همان روز یکی دو ساعت بعد به پیمان رسیده بود و پیمان با عصبانیت روبه روم ایستاد و با لحنی زشت گفت: -میشه بگی این نفرتت از سایت همسریابی توران آب میخوره؟ و من چون همون روز اون بحث پیش اومده بود ناخوداگاه ذهنم به منیژه یکی از بچه ها کشیده شد اما با چهره ای درهم پرسیدم: -ببخشید متوجه منظورت نمیشم. -همین که گفتی از من بدت میاد. لبخندم رو قورت دادم