از وضعیت دستم، که کمی باد کرده بود، برای بهترین همسر سایت عکس به قسمت رادیولوژی فرستاده شدم. با توجه به نتایجی که خیلی سریع آماده شد و مشکل جدی ای را نشان نمی داد دستم را که سایت توران تشخیص داد یک ضرب دیدگی ساده است باند پیچی کردند. تمام مدت اهورا بدون آنکه اعتراضی کند همراهم بود و تمام کارهایم را ردیف می کرد. درد زانویم کمتر شده بود و میتوانستم به آرامی راه بروم و نیازی به تکیه کردن به کسی نداشتم. همین که از در اورژانس خارج شدیم سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 را دیدم که به همراه بهترین همسر سایت با عجله دارند به سمت ما می آیند. با دیدن من که کمی لنگان و با دستی باند پیچی شده دارم راه می روم، قدم هایشان تند تر و نگاهشان نگران تر شد. لبخندی از روی شرم روی لبهایم نشست. سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 تا کنارمان رسید لبهایش با صدای لرزان از هم گشوده شد: -چی شدی سایت توران خوبی؟
چه سایت همسریابی توران افتاده؟
چه سایت همسریابی توران افتاده؟ دستتو چرا بستن؟چرا می لنگی؟ خوبی بابا؟ خنده ام گرفت از سوالهای پشت سرم هم و بی وقفه ای که می پرسید ومجالی برا جواب دادن نمیداد. آتیال که احساس کرده بود حالم خوب است و جای نگرانی نیست روی شانه بابا زد و سعی کرد متوجهش کند که هنوز هم بهترین همسر سایت همانطور یک ریز دارد سوال میپرسد و جوابی نمیگیرد. -بابا یه نفس بگیر که تا بخوای سوال بعدیتو بپرسی بهترین همسر سایت یه جواب کلی به سواالی قبلیت بده. سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 اما بی توجه به رگبار سوال هایش ادامه داد. خنده ام شدید شد و کمی خودم را جلوتر کشیدم. بدون توجه به اینکه در یک مکان عمومی هستیم سرم را خم کردم و بوسه ای روی گونه اش گذاشتم.
سایت همسریابی بهترین همسر توران 81..من خوبم
سایت همسریابی بهترین همسر توران 81..من خوبم. تو خیابون پام پیچ خورد افتادم زمین..زانوم یکم زخمی شده..دستمم فقط ضرب دیده. همین...دکتر گفت هیچ مشکلی هم ندارم. خیالتون راحته راحت. کنارم آمد و سایت توران را زیر بازویم گذاشت. بعد برای لحظه ای انگار چیزی یادم آمده باشد رهایم کرد و درست مقابلم ایستاد و اهورا که تا ان لحظه ساکت و بی حرف کنارمان ایستاده بود را مخاطب قرار داد. -ازت ممنونم پسرم خیلی لطف کردی. نمیدونم اگر تو اون لحظه اون جا نبودی چی میشد. رو یه آشنا اونجا بوده..دستت درد نکنه پسرم. هه! بابا چه هم تحویلش می گرفت. خبر نداشت باعث و بانی همین اتفاق هم همین شازده خان بودند! دوست داشتم بدانم اگر می فهمید باز هم پسرم پسرم برایش میکرد؟
من را باش فکر میکردم کلی عصبانی خواهد شد که با یک غریبه بلند شده ام و به بیمارستان آمده ام. -خواهش میکنم جناب سایت همسریابی توران این چه حرفیه انجام وظیفه بود. چه هم مبادی آداب شده بود برای من! دغل بازِ دو رو! دیگر نمی توانستم سر پا بایستم. میخواستم هر چه سریعتر به خانه برگردم و روی تختم دراز بکشم. سایت همسریابی توران شبیه به یک آرزوی دور می آمد وقتی میدیدم سایت توران با دیدن همین دست باند پیچی شده کلی داد و فریاد و غش و ضعف خواهد داشت! آتیال انگار از چهره ام کالفگی و خستگی ام را فهمید که رو به اهورا خداحافظی و تشکری کرد و به کمکم آمد تا به سمت ماشین برویم. اصوال باید برمی گشتم و از سایت همسریابی توران نیک سرشت بهترین همسر سایت زحمت هایش و وقتی که گذاشته بود تشکر میکردم اما از سر لجبازی و غرور این کار را نکردم! اما حتی تا لحظه ای که داخل ماشین بنشینم هم سنگینی نگاهش را احساس میکردم. لعنتی...نگاهش خیلی نافذ بود. پیش بینی ام راجع به سایت توران دقیقا درست از آب درآمد در حدی که گیتی مجبور شد برایش آب قند درست کند و من هم اندک درد زانویم را فراموش کنم و مدام خم و راست شوم برایش که باور کند حالم خوب است. پایم که به اتاقم رسید دوست داشتم همانطور