پشت سر هم نفس عمیق بکشم و این بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی خوش را توی ریه هایم جا بدهم. چند لوستر بزرگ و خیلی شیک و زیبا که از سقف آویزان شده بدند، سالن را نورانی کرده بودند. یک گوشه سالن به نظر می آمد که بار باشد. پسری قد بلند با پیراهن سفید و جلیقه مشکی، پشت پیشخوان ایستاده بود و نوشیدنی سرو میکرد. نگاهم را دور تا دور سالن چرخاندم، اینجا بودن تا این لحظه، حس خوبی بهم داده بود. حالم بهتر شده بود و پاهایم دیگر نمی لرزید. بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی هم گرم تر شده بود. اما هنوز بغضم همراهم بود، بغضی که مدام تالش میکردم قورتش بدهم اما پایین نمی رفت. هنوز به اطراف نگاه میکردم که بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران دستم را کشید و من را به سمت دیگری که چند تا بهترین نرم افزار های دوست یابی در ایران و پسر ایستاده بودند برد. قیافه هایشان برایم آشنا بود اما اسمشان یادم نمی آمد.
بهترین نرم افزار های دوست یابی در ایرانیان همان ها که به خاطرش مدتها بو
نگاه همه شان یک طور خاصی بود. بهترین نرم افزار های دوست یابی در ایرانیان همان ها که به خاطرش مدتها بود از همه دوری میکردم. همان نگاه ها که بوی ترحم میداد و من از آن ها متنفر بودم. اما چیزی که بیشتر از ترحم آزارم می داد بهترین نرم افزار دوست یابی ایران بود که درست عین کتابی شده بودم که همه خواندنش و تا تهی تهش را می دانند. سرم را پایین انداختم و برای چند لحظه پلکهایم را بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران هم فشار دادم تا بلکه بتوانم تمرکزم را از نگاه ترحم آمیزآنها به سمت چیز بهترین نرم افزار دوست یابی ایران منحرف کنم اما موفق نبودم. نگاهشان نفوذ زیادی داشت که تا عمق وجودم در همان چند ثانیه بهترين نرم افزار دوست يابي در ايران کرده بود.
نفس عمیقی کشیدم و ناچارا سرم را بلند کردم و سعی کردم لبخند بزنم. هر چند که میدانستم مصنوعی ترین لبخند عمرم روی لبهایم جاخوش کرده است. آتیال تک تک همه شان را بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی معرفی کرد. بعضی هایشان را قبال دیده بودم اما دقیق یادم نمی آمد. این روزها حواس چندان درست حسابی نداشتم. همه هنوز هم نگاه های آزار دهنده شان روی صورتم ثابت مانده بود با آن لبخند هایی که به نظرم مسخره ترین می آمد. یکی از دختر ها که پرتو نام داشت، با لباس قرمز آتشینی که همه چشم ها را مجذوب خودش میکرد با نگاه بهترین نرم افزار دوست یابی ایران و ترحمی که در لحنش کامال مشهود بود، با حرفش تیشه به ریشه ام زد و روح را از بدنم خارج کرد. -خوبی عزیزم؟
بهترين نرم افزار دوست يابي در ايران حرف آخرین چیزی بود
بابت بهترین نرم افزار های دوست یابی در ایران که برات افتاد خیلی متاسفم. بهترين نرم افزار دوست يابي در ايران حرف آخرین چیزی بود که دلم می خواست بشنوم. من آمده بودم برای فراموش کردن، آمده بودم که این بغض لعنتی را از گلویم پاکش کنم. می خواستم سنگینی قلبم را جا بگذارم و قاطی آدمهایی بشوم که بی خیال از تمام دنیا در خوشی های لحظه ایشان غرق شده بودند.
آمده بودم یاد بگیرم مثل آن ها باشم؛ بیخیال بشوم و این دم را نیز بگذرانم. بهترین نرم افزار دوست یابی ایرانی انگار به من نیامده بود. بهترین نرم افزار دوست یابی در ایران هر کجا که می رفتم باید بار سنگین این غم را با خودم به دوش می کشیدم و رسوای عالم می شدم. زبانم بند آمده بود ودوباره بغض توی گلویم نشسته بود. به زحمت آب دهانم را قورت دادم تا شاید این قلمبه ای که بهترين نرم افزار دوست يابي در ايران گلویم گیر کرده بود بهترین نرم افزار دوست یابی ایران برود که شاید بتوانم باز هم دروغ های همیشگیم را تکرار کنم اما این بغض لعنتی قصد پایین رفتن نداشت. صدای بهترین نرم افزار های دوست یابی در ایرانیان از این وضعیت نجاتم داد. یا شاید هم نجاتم نداد فقط من را از جواب دادن منع کرد.