و تنها بازم صداش بلند شد_داغتو رو دلش میزارم هستی....بهترین سایت های دوستیابی میکنم حسرت گرفتن دستات رو دل اقا بهترین سایت های دوستیابی خارج از کشور بمونه باترس نگاش کردم و خواستم حرفی بزنم که یقه ش از پشت کشیده شد و بهترین سایت های دوستیابی در ایران کوبیدش به دیوار و داد زد_ببین مرتیکه اشغال بخوای یه بار دیگه به هست ِی من نزدیک بشی بالیی سرت میارم که دیگه اسمتم یادت نیاد... باترس دوییدم و درو بستم میترسیدم یکی بیاد و ببینه چخبره اینجا ساشا پوزخندی زد وگفت: چیه؟گلوت پیشش گیر کرده اره، ؟؟؟حق داری خب هم خوشگله هم....
با مشتی که بهترین سایت های دوستیابی تو دهنش زد حرفش نصفه موندو افتاد رو زمین... بهترین سایت های دوستیابی بین المللی باچشاس به خون نشسته خواست بشینه رو سینه ش که بازوشو چنگ زدمو گفتم: بردیا اروم باش االن همه میریزن باال خواهش میکنم نگاهی بهم کرد و برگشت سمت ساشا که هنوز افتاده بود
بهترین سایت های دوستیابی معتبر بود نگاه میکرد
رو زمین و باحرص به دستم که دور بازوی بهترین سایت های دوستیابی معتبر بود نگاه میکرد بهترین سایت های دوستیابی در ایران _بلندشو گمشو بیرون دفعه بعد ببینم دور هستی بچرخی زندت نمیزارم ساشا از جاش بلند شد
و با حرص گفت: منتظرم باش هستی خانوم این کارت بی جواب نمیمونه بهترین سایت های دوستیابی بین المللی خواست بهش حمله کنه که بازوشو محکم تر گرفتم و ساشا رفت از اتاق بیرون صدای کوبیدن پاهاش میومد که داره از پله های پشت ساختمون میره پایین بهترین سایت های دوستیابی چرخید سمتم و خیره شد بهم... . نگامو دوختم تو چشاش که بهترین سایت های دوستیابی بین المللی اروم شده بود...
دستاش اومد جلو و لحظه بعد حس کردم استخونام داره میشکنه... خودشو اروم ازم جدا کرد و گفت: مزاحمت شد فقط به من خبر میدی.فهمیدی؟ سرمو تکون دادم که دستی به گونم کشید و از اتاق زد بیرون نفسمو فوت کردم و نشستم رو تخت...چه شبی بود امشب! صبح روز شنبه ساعت ده صبح منو محیا و تمنا تو سالن برگزاری جلسات نشسته بودیم و من تمام ماجرای دیشبو تعریف کردم..دلم مثل سیرو سرکه میجوشید بهترین سایت های دوستیابی هنوز نیومده بود.... با صدای محیا نگامو از در ورودی گرفتم محیا _اینجوری که تو میگی به احتمال نوددرصد بهترین سایت های دوستیابی در ایران دوست داره تمنا هم سرشو تکون داد وگفت: موافقم.بالخره این رفیق ترشیده مونو یکی داره میگیره...
محیا زد زیر خنده و منم درحالی که خندم گرفته بود محکم زدم پس کله ش و گفتم: حاال خوبه یکی میخواد منو بگیره.توکه دیگه از دست رفتی خانوم تمنا با خنده گفت: من نمیخوام شوهرم مخشو خر گاز بگیره.
بهترین سایت های دوستیابی خارج از کشور که میخواد
بهترین سایت های دوستیابی خارج از کشور که میخواد بگیرتت همون خره یه گاز خوشگل زده به کلش خواستم دوباره بزنم تو کلش که بهترین سایت های دوستیابی در ایران و دوتا دوستش از در اومدن تو و بهترین سایت های دوستیابی معتبر با نگاهی عمیق که هرلحظه به ذوب شدن نردیک تر میشدم اومدن و جلومون نشستن بعد ازچند مین اقای غفاری پنج تا از استادا اومدن داخل که به احترامشون بلند شدیم... آقای غفاری رفت روی ِسن و شروع کرد به حرف زدن: هدف ما از اینکه دورهم جمع شدیم اینه که) به استاد علیزاده اشاره کرد (علیزاده_واسه هشت تا دانشگاه از دانشگاهایی که رشته معماری توشون تدریس میشه یه بخش نامه اومده....البته این بخش نامه واس کل دانشگاهای کشور بوده که بینشون هشتا انتخاب شده....دانشگاه ماهم جزو این هشتاست) خودمو کشیدم پایین تر و سرمو تکیه دادم به صندلی...اوردنمون