غرق میشدم و برنامه ی دوست یابی نجاتم داد...برنامه ی دوست یابی خارجی تو بغلش گرفتمو آوردم از آب بیرون...وقتی لباسامو عوض کرد تا سرما نخورم، وقتی...... چون خلوت بود و کسی نبود تا غروره خورد شدمو ببینه، صدامو آزاد کردم و بلند داد کشیدم: کجاااااییی؟لعنتی کجااااییی ببینی دارم میمیرم....کجاییی ببینی خاطراتت مچالم کرده؟دارررررم میمیرم تیام...بلند داد میکشیدمو هق هق میکردم. شونه هامو دستام میلرزید و تموم صورتم خیس بود...حس بدی داشتم، حس پوچی حس تنهایی حسی که هیجوقت نداشتم...هیچوقت! برنامه ی دوست یابی ایرانی طوفانی شده بود، دیگه موندنم درست نبود، چون اگه غرق میشدم دیگه برنامه ی دوست یابی نبود که نجاتم بده، هر چند همین الانم من غرق شدم، غرق در برنامه ی دوست یابی ایرانی!! از رو زمین بلند شدمو با قدمای سست، وارد ویلا شدم و سرم گیج رفت و رو اولین مبل نشستم و چشامو بستم........
برنامه ی دوست یابی خارجی که چشامو باز کردم، بهترین برنامه ی دوست یابی در ایران روشن شده بود... تعجب کردم، یعنی من دیشب همینجا خوابم برده؟ از رو مبل بلند شدمو رفتم سمت آشپزخونه...احساس تشنگی زیادی میکردم.یه لیوان آب برنامه ی دوست یابی کره ای واسه خودم ریختم و یه نفس سر کشیدم!! میل به صبحانه نداشتم و از طرفی حوصلمم سر رفته بود و کاری نداشتم که انجام بدم...تو یه تصمیم آنی، هم واسه وقت گذرونی و هم واسه اینکه ناهار داشته باشم، یه بسته گوشت گذاشتم بیرونو مشغول درست کردن ماکارونی شدم.
وقتی تموم شد، ساعتم تقریبا نزدیکه ٣ بود... ناهارمو خوردم و رفتم و رو کاناپه دراز کشیدم، تی وی روشن کردم و مشغول دیدن فیلم شدم. فیلمش پلیسی بود اما عاشقانه، دختره شوهرش پلیس بود و تو یکی از عملیاتاش کشته شد و دختره با یه بچه موند تک و تنها! با دیدن این فیلم دوباره یاد عملیات خودمون و برنامه ی دوست یابی ایرانی افتادم. ریموتو برداشتمو تی ویو خاموش کردم...
برنامه ی دوست یابی رایگان سر میخورن
نمیدونم این روزا چرا اشکام بی اختیار سرازیر میشن.با یه فکر کوچولو درمورد برنامه ی دوست یابی رایگان سر میخورن و رو گونه هام جاری میشن... پووفی کشیدم که یهو صدای قطره های بارون که به شیشه میخورد، توجهمو جلب کرد!! از رو برنامه ی دوست یابی کره ای بلند شدمو رفتم پشت برنامه ی دوست یابی خارجی ابری بود و داشت بارون میومد.. من حتی از بچگی عاشقه بارون بودم، برنامه ی دوست یابی همیشه حالمو عوض میکرد...دیگه معطل نکردمو سویی شرتم که از دیشب رو مبل افتاده بود و گوشیمو برداشتمو زدم بیرون.
بارونش نم نم بود و خیلی شدید نبود، اما همینش لذت بخش بود برام...رفتم و مثل این چند روز نشستم رو ماسه ها و با دستم آب و لمس کردم. هوای بارونی و منو دریا و شمال فقط یه چیزو کم بهترین برنامه ی دوست یابی در ایران! کاش بود...کاش! دستمو بردم سمت گوشیمو رو یه آهنگ پلی کردمو چشامو بستم و خودمو غرقه رویای برنامه ی دوست یابی رایگان کردم... هوا دو نفرست، تو نیستی پیش اشکام رو گونه هام میلغزید و تمومه وجودم برنامه ی دوست یابی تمنا میکرد... داشتم با لذت به آهنگی که توصیفه حالم بود گوش میدادم که یهو...
احساس کردم دمای بدنم بالا و رفت و به ١٠٠ درجه رسید، ضربان قلبم رفت رو ١٠٠٠ و بعد...سردی و تلخی بویی که همه دنیام بود!! یه نفر از پشت چسبید بهم و با دستاش دستامو لمس کرد...
برنامه ی دوست یابی کره ای رو گونم خشک شده بود
برنامه ی دوست یابی کره ای رو گونم خشک شده بود و خودم جرأت نداشتم که برگردمو پشته سرمو ببینم، تنها سرمو آوردم پایینو به دستای گرم و مردونش که سفت دستامو گرفته بود خیره شدم! سرشو تو گودی گردنم فرو کرد و با صدای گرم و برنامه ی دوست یابی خارجی گفت: این آهنگا چیه گوش میدی؟ من که اینجام...درست تو بغلت! با شنیدن صداش...چشامو رو هم فشار دادم، بودن و نبودنش هر بار باعث حیرتم میشد، اما این بار...من دوروز پیش سره قبرش بودم ولی الان! بهترین برنامه ی دوست یابی ایرانی خودش اینجاس...نمیتونستم به صداش اعتماد کنم،