گوشی رو بیرون آوردم و به فیلمش نگاه کردم. خیلی خنده دار شده بود، مطمئنم هیراد با دیدن این فیلم از خنده زمین رو گاز میگیره! سمت اتاق برنامه های دوستیابی معروف رفتم و در زدم. -بفرمایید؟! در رو باز کردم و وارد شدم. -سالم داداشی خودم، خسته نباشی. -به ترالن خانم آبجی شیطونم! بگو ببینم چی شده که کبکت خروس میخونه؟! -معروف ترین برنامه های دوست یابی یه کلیپ خوب برات آوردم! -وای بیچاره اهورا!
برنامه های دوستیابی معروف تهران بال سرش آوردی؟
برنامه های دوستیابی معروف تهران بال سرش آوردی؟ -بله؛ پس چی؟ آبجیت رو دست کم گرفتی؟! -حاال بیار ببینم چیه! کلیپ رو نشونش دادم و برنامه های دوستیابی معروف در ایران طبق حدسم کم مونده بود صندلی رو به جای زمین گاز بزنه. با خنده گفت: -وای...ترالن...خیلی باحاله...دیگه مردم! نکنه.
برنامه های دوستیابی معروف اصفهان آخرش انتقامم رو ازش گرفتم؟ -تو دیوونهای دختر، بیچاره داداشم. -کجاش بیچارهاس؟! تهدیدم کرد و رفت! -کالت پس معرکهاس! برنامه های دوستیابی معروف در ایران یکی رو تهدید کنه بد بالیی سرش میاره. -هیچ غلطی نمیتونه بکنه، اون یه کاری بکنه من بدترش رو سرش درمیارم. -اینجورکه معلومه جنگ سختی بین شما شروع شده؛ فقط جان هیراد شرکت من رو بهم نزنین. -نترس بابا! باشرکت تو کاری نداریم. پاشو بریم خونه گشنمه. اشه بریم! با هم از شرکت خارج شدیم و سمت خونه رفتیم. برنامه های دوستیابی معروف -نعمتی بیا اینجا! -بله قربان؟ -با چندتا از بچهها برید دنبال این پسره و چشم ازش برندارین. هرجا رفت دنبالش برین، هرکاری هم کرد بهم خبر بدین. حواستون رو خوب جمع کنین، اگه گمش کردید دیگه برنگردید! شیرفهم شدین؟
بله قربان اطاعت امر. -معروف ترین برنامه های دوست یابی برید دنبالش، منتظر تماستون هستم. برنامه های دوستیابی معروف در ایران -خوشم اومد فرهمند، بچههات رو میفرستی دنبال من؟! وایسا تا نشونت بدم. گوشیم رو از روی داشبورد برداشتم و شماره رامین رو گرفتم. -سالم، برنامه های دوستیابی معروف تهران ببین فرهمند افرادش رو پشت سرم فرستاده و دارن تعقیبم میکنن، منم باید برم پایگاه! کارمسالم، جانم داداش؟ داره، بفهمن بدبختیم. بیسیم بزن ببین این نزدیکیها رانندگی هست؟! استعالم ماشین رو بده و بهشون بگو جلوشون رو بگیرن؛ فقط یهچیزی ماشینشون رو نخوابونن و بگو یکم عالفشون کنن تا من دور شم! -باشه صبر کن ببینم یک کیلومتر جلوتر برنامه های دوستیابی معروف هست؟
االن بیسیم میزنم؛ فقط مشخصات ماشین رو بگو. -یه بنزمشکی و... -باشه داداش حله! تماس رو قطع کردم و گفتم: -خب خب بچهها بیاین یکم باهم مسابقه بدیم. گاز ماشین رو گرفتم و به سرعت از بین ماشینا الیی کشیدم.
افراد برنامه های دوستیابی معروف اصفهان کم نیاوردن
افراد برنامه های دوستیابی معروف اصفهان کم نیاوردن و همچنان پشت سرم بودن، سرعتشون خوبه! ایول خوشم اومد فرهمند افراد ماهرش رو فرستاده! بیاین پسرا! خب حاال ببینم میتونین از این که رسیدم خواستم از کنارشون رد بشم که برنامه های دوستیابی معروف در ایران تابلو ایستو جلوم گرفت. -ای بابا اینا چرا من رو نگه داشتن؟ چیکارت کنه رامین گیج!
ترمز دستی رو خوابوندم و پیاده شدم. -سالم سرکار خسته نباشین، مشکلی پیش اومده؟ -ممنون نه! برنامه های دوستیابی معروف و مدارک ماشین رو لطف کنین. -بفرمایید همه چی تکمیله. -مشکلی نیست، بفرمایید! بیسیمش به صدا دراومد. -بله؟ واقعا؟! شرمنده ما اشتباه متوجه شدیم. حرفش که تموم شد روش رو کرد سمت من و گفت: -قربان واقعا شرمندم نشناختم، مختصات ماشین رو اشتباه رسوندن بهمون. -عیبی نداره تابلو نکن؛ فقط اون بنز مشکی عقب رو میبینی؟ برنامه های دوستیابی معروفترین ندار و بذار رد شن. خودم دارم براشون!