ساکت نشسته بود از روی کاناپه بلند شد و گفت: همه خندیدن. لبخند روی لبم پر رنگتر شد. درسته بخشیدمت چت تصویری تصادفی زنده جهانی ولی حاال حاالها منم اذیتت میکنم؛ باید منتمن برنامه چت تصویری ایرانی رو راضی میکنم تا این داداش عاشق و مجنون من رو ببخشه! کشی بکنی! در ورودی باز شد و برنامه تماس تصویری جهانی وارد شد. با تعجب به همه نگاه کرد. رامین هم فکر کنم اون رو با من اشتباه گرفت و سریع جلوش پرید و گفت: -سالم برنامه های دوستیابی تصویری. قبل از اینکه خودم رو معرفی کنم باید ازتون یه خواهشی بکنم، لطفا این داداش مجنون من رو ببخشین! به جون خودم از عشق شما دیوونه شده، شب و روز یه بالش میگیره بغلش همش میگه ترالنم! صدای آرشام بلند شد
رامین... رامین: تو ساکت بشین سرجات بچه! برنامه های دوستیابی تصویری: چی میگ... رامین: گفتم ساکت باش! آره ترالن خانم، همش به یاد شما آواز میخونه و با خودش حرف میزنه. میترسم به سرش بزنه و دیوونه بشه!
چت تصویری تصادفی زنده جهانی دستش رو گرفت
چت تصویری تصادفی زنده جهانی دستش رو گرفت جلوی صورت رامین تا دیگه ادامه نده. از خنده داشتم روده بر میشدم. بقیه هم به زور جلوی خندهشون رو گرفته بودن! هیلدا: اوال سالم! دوما من ترالن نیستم و برنامه تماس تصویری جهانی هستم، خواهر دو قولوی برنامه های دوستیابی تصویری! چشمای رامین مثل توپ گرد شد. رامین: خانم پس چرا از اول نگفتین؟! هیلدا: مگه شما فرصت حرف زدن به من دادین؟! صدای شلیک خنده برنامه های دوستیابی تصویری و مریم جون و مامان خونه رو لرزوند. هیلدا هم خندهاش گرفته بود: -آقا بعدشم اگه آبجیم ترالن االن به جای من بود، از ترس شما سکته رو زده بود! جوری جلوم پریدی فکر کردم آدم کشتم. رامین: خب دیگه...
برنامه چت تصویری ایرانی هم خندید
از خجالت دستی به پیشونیش کشید و گفت: -ببینین دارم عرق شرم میریزم. بازم صدای خندهها بلند شد. برنامه چت تصویری ایرانی هم خندید و بعد سالم و احوال پرسی با مریم جون و آرشام سمت اتاقش رفت. چت تصویری تصادفی زنده جهانی: پرنیا ترالن دیر میاد؟ برنامه تماس تصویری جهانی شرمنده نگاهی به مریم جون انداخت و گفت: -فکر کنم آره. شما بفرمایید باال استراحت کنین، اومد میگم بیاد پیشتون! آرشام: نه دیگه ما زحمت رو کم کنیم، توی هتل جا رزرو کردیم. مامان: وقتی ما هستیم چرا هتل؟ کنسلش کن و بیاین اینجا! مریم جون: نه دیگه عزیزم بریم. هر وقت ترالن اومد یه زنگ بهمون بزن میایم. مامان: آخه اینجوری که خیلی بد میشه! برنامه های دوستیابی تصویری: همین که من رو بخشیدین لطف بزرگی در حقم کردین، بازم خدمت میرسیم!
همگی بلند شدن و با خداحافظی خونه رو ترک کردن. »قطار میرود تو میروی تمام ایستگاه نیز میروند و من چه سادهام که سالهای سال کناراین قطار رفته، به انتظار نشستهام و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیه دادهام« با خوشحالی از اتاق بیرون پریدم و مامان رو بغل کردم. محکم بغلم کرد: -الهی قربونت برم! خیلی خوشحالم که به عشقت رسیدی و اینجوری شاد میبینمت. صورتش رو بوسیدم و گفتم: -منم خیلی ممنونم که این همه مدت من رو درک و تحمل کردی! -این چه حرفیه دخترم؟ تو پارهی جیگر منی! -منم بخشیدمت چت تصویری تصادفی زنده جهانی! برگشتم و برنامه تماس تصویری جهانی رو دیدم که به دیوار تکیه داده و لبخند میزنه. بدو رفتم و بغلش کردم: -واقعا راست میگی؟! -آره آبجی بزرگه! خندیدم و صورتش رو پر ب وسه کردم. -خیلی خوشحالم کردی برنامه چت تصویری ایرانی! -بهم بگو آبجی، مدتهاست منتظرم این کلمه رو از زبونت بشنوم. چشمام پر اشک شوق شد: -دوست دارم آبجی! مامان اومد و هر دو تامون رو بغل کرد: -منم دوستون دارم دخترای عزیزم. -چشمم روشن؛ پس من چی مامان؟ سر برگردوندم و به هیراد شیرینی به دست نگاه کردم. شیرینی رو روی میز گذاشت و سریع خودش رو به ما رسوند و اونم بغلمون کرد: -هرسه تاتون زندگی منین.