تو میتونی بری و اون مدارک رو برام بیاری؟ -رفتن بین اون همه پلیس ریسک بزرگیه، به نظرتون من میتونم از پسش بربیام؟ -آره تو میتونی! اگه اون مدارک رو برام بیاری قول میدم عروسیت رو با اپ دوستیابی ایفون هرچه زودتر راه بندازم. خندهام گرفت، مردک پیر پیش خودش فکر کرده من کشته و مردهی دخترشم! -من تموم سعیام رو میکنم، اپ دوستیابی برای ایفون اجازهی رفتن بدید. -تموم امیدم به توئه آرشام! همه تالشت رو بکن و موفق برگرد. -چشم، فعال با اجازه! از اتاقش بیرون اومدم و سریع از ویال خارج شدم و توی ماشین نشستم. -الو رامین؟ سریع افراد ماهر جعل اسناد رو خبر کن. فرهمند داره توی دام خودش میفته، گفت کلی مدارک مهم توی اون ماشین داره که نابودش میکنن و منم فرستاده تا اون مدارک رو پیدا کنم و براش ببرم. افراد ما هم باید اون مدارک رو زود جعل کنن تا با اصلش برابری بکنه که فرهمند چیزی نفهمه. ایول پسر، اپلیکیشن دوستیابی برای ایفون خبرشون میکنم. -اپ دوستیابی ایفون مواد فردا میرسه. تا فردا بگو همه وسایل اپ دوستیابی برای ایفون رو آماده کنن؛ چون وقتمون کمه. -باشه حتما! گوشی رو قطع کردم و روی صندلی انداختم. دیگه عمرت داره به سر میرسه فرهمند، ترالنم منتظرم باش دارم میام! اپلیکیشن دوستیابی ایفون سرعت زیاد سمت خونه پدریم روندم.
بهترین اپ دوستیابی ایفون از گردن بابا آویزون شده که اال و بال باید من رو ببر
در رو باز کردم و وارد شدم. صدای جیغ و داد آیال از طبقه باال میاومد. از پلهها اپ های دوستیابی برای ایفون رفتم و دیدم بله... بهترین اپ دوستیابی ایفون از گردن بابا آویزون شده که اال و بال باید من رو ببری شهربازی. با خنده جلو رفتم و گفتم: -دختر تو کی میخوای بزرگ بشی؟ صداش قطع شد و سرش رو به عقب چرخوند و من رو دید. از کول بابا پایین پرید و به سمت من هجوم آورد. -یواش! چهقدر وحشی شدی تو! -وحشی خودتی، کجا بودی تو؟ اصال چرا بهمون سر نمیزدی؟ -اول سالم، دوم تو چیکار به کار من داری فسقله؟
اپلیکیشن دوستیابی برای ایفون یادش میره
اونقدر یهویی میای که اپلیکیشن دوستیابی برای ایفون یادش میره سالم کنه. سالم، خوب دلم برات تنگ میشه. تو خونهات هم که نیستی، هربار مامان رو با خودم میکشونم میارم؛ اما اپ دوستیابی برای ایفون تشریف ندارن! -خب وقتی میخوای بیای یه زنگ بزن عزیزم ببین خونهام یا نه. -باشه، برام چی خریدی؟ زود تند سریع رد کن بیاد! -کی میخوای بزرگ بشی فسقله من؟
وقتی تو بچهدار اپ دوستیابی ایفون! خندهام گرفت: -چه ربطی به بچه دار شدن من داره؟ -خب وقتی تو بهترین اپ دوستیابی ایفون بشی دیگه برای من شکالت نمیخری و برای اون میخری. اونموقع منم میفهمم که بزرگ شدم! دلم براش ضعف رفت و لپاش رو محکم گرفتم و کشیدم. -اویی لپام درد گرفت، بابا بگو ولم کنه! اپ های دوستیابی برای ایفون غش غش خندید و جلو اومد. -چهطوری پسرم؟ لپای آیال رو ول کردم و خودم رو به آغوش پدرم سپردم. -سالم اپلیکیشن دوستیابی ایفون خوبم شما چهطوری؟ دستی به پشتم کشید و گفت: -با وجود دو تا دسته گلهام مگه میشه بد باشم؟ -چشمم روشن؛ پس من چی؟ با صدای مامان از بغل بابا بیرون اومدم و سمت مامان رفتم. اپلیکیشن دوستیابی برای ایفون: خانوم شما که تاج سری!
اینجوری گفتم که بچههامون دلشون شاد بشه. صورت مامان رو بوسیدم و گفتم: -سالم به مامان حسود خودم! مشتی به بازوم زد و گفت: -حسود زنته، سالم پسر فراری من! اپ دوستیابی ایفون زدم و گفتم: -فراری نیستم، کلی کار دارم عزیزم. -آره به ما که رسید همش کار داری؛ اما با بهترین اپ دوستیابی ایفون کلی میگردی! با شنیدن اسم ویدا اخم ظریفی بین ابروهام جا گرفت. اپلیکیشن دوستیابی ایفون: بریم شام بخوریم. اگه به شما باشه خانوم تا خود صبح پسرم رو اینجا سرپا نگه میداری و سوال پیچش میکنی. مامان ایشی گفت و رفت پایین که هرسه تامون خندیدیم. کال شب خوبی بود. با شیطنتهای آیال و شوخیهای بابا و ناز کردنهای مامان خیلی بهم خوش گذشت؛ فقط جای ترالنم خالی بود! اپ دوستیابی برای ایفون موقع خواب گوشی قبلیام رو از توی کشو در آوردم و روشنش کردم. رفتم توی گالری و دنبال عکسای اپلیکیشن دوستیابی ایفون و خودم گشتم. چهقدر اون روزا شیرین بود. اپ های دوستیابی برای ایفون عکسمون کنار آدم برفی و خندیدنهای بینهایت بهترین اپ دوستیابی ایفون شیطنتهامون، همه و همه دست به دست هم دادن تا بغض چند ماههی نشسته توگلوم سر باز کنه و به شکل اشک از چشمام جاری بشه. دلم برات تنگ شده سوگلی من! خانوم خونهام، توهم به فکرم هستی؟ دلت برای آرشامت تنگ میشه؟