ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هنگامه❤محمدیان
هنگامه❤محمدیان
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل امیر
امیر
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل هانا
هانا
27 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل سوریا
سوریا
42 ساله از اراک
تصویر پروفایل رضا
رضا
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل محدثه
محدثه
28 ساله از تهران
تصویر پروفایل امیر
امیر
43 ساله از خارج از کشور
تصویر پروفایل سیدمهدی
سیدمهدی
44 ساله از تبریز
تصویر پروفایل مریم
مریم
21 ساله از ساری
تصویر پروفایل یونس
یونس
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل صحرا
صحرا
28 ساله از ارومیه
تصویر پروفایل زهره
زهره
43 ساله از مشهد

لینک ازدواج دوهمدم

سايت ازدواج دوهمدم گذاشتم و به محض اینکه سرش رو پایین انداخت سرم رو بلند کردم و نگاهم رو به ازدواج دوهمدم دوختم. با دستش به من اشاره کرد و خودش بلند شد

لینک ازدواج دوهمدم - ازدواج


تصویر لینک ازدواج دوهمدم

و هر سه وارد محضر شدیم. به محض ورودمون به محضر دفتر دار به احتراممون به پا بلند شد و با ازدواج دوهمدم احوال پرسی گرمی کرد و بعد در قبال سوال سایت ازدواج دوهمدم آناهیتا که سراغ محضردار رو میگرفت گفت: -حاج اقا منتظر شما هستند. تشریف ببرید داخل اتاق. با سر خداحافظی کردم و پشت سر مامان و سروش به داخل اتاق یی که ازدواج موقت دوهمدم از اون به عنوان آقای کاظمی یاد کرده بود پا گذاشتم. بعد از احوالپرسی گرمی که با هم داشتند اقا یک سری مدارک از سروش خواست و ازدواج دوهمدم برگه ای روی میز گذاشت و بعد سند منگوله داری رو روی میز گذاشت. با لبخند پرسید: -خوب سروش جان این دختر عزیزم باهات چه نسبتی داره؟ ازدواج موقت دوهمدم نگاه مهربونش رو به صورت متعجب من دوخت و بعد با لبخند به سمت برگشت و گفت: -ایشون نامزدم هستند.. . -مبارک باشه به سالمتی. پس چرا اینقدر بیخبر؟

سايت ازدواج دوهمدم میخواد

از بابا دیگه انتظار نداشتم. سرش رو تکون داد و من پیش خودم گفتم راست میگه هنوز خبر نداره که سايت ازدواج دوهمدم میخواد چی کار کنه وگرنه صداش تهران که هیچی ایران رو بر میداره و از این فکر عرقی سرد به پشتم نشست. بزرگ خودم رو به خودت میسپارم. سایت ازدواج دوهمدم جدید رو از من نگیر. من تو این دنیا هیچ چیزی جز خودش نمیخوام. جز خودش که میدونم میتونم بهش تکیه کنم و اون هم مثل کوه پشتمه. سرش رو بلند کرد و با نگاهی بی تفاوت به صورتم گفت: -خوب دخترم شناسنامه ات رو به من میدی؟ سرم رو با تعجب به سمت سایت ازدواج دوهمدم آناهیتا گردوندم که نگاه مامان توجه ام رو جلب کرد. چشمانش برق عجیبی داشت که تا به اون روز ندیده بودم. سرم رو چرخوندم و به ازدواج دوهمدم گفتم: -سروش جان نمیخوای بگی موضوع چیه؟ خندید و به جای سايت ازدواج دوهمدم جواب داد: -سروش جان خانم در جریان نیستند؟

سایت ازدواج دوهمدم جدید تنها نگاه میکرد و قبل از اینکه دهن باز کنه ما به جای او حرف میزدیم. من به جای سروش جواب دادم: - میشه بگید اینجا چه خبره؟ ازدواج موقت دوهمدم نگاهش رو به صورتم ریخت و گفت: -چیزی نیست عزیزم فقط برگه سبزیست تحفه درویش... وقتی نگاه متعجب من رو دید گفت: -شما شناسنامه ات رو بده من همه چیز رو بهت توضیح میدم.. .. با اکراه شناسنامه رو از کیف آبی رنگم خارج کردم و روی میز سايت ازدواج دوهمدم گذاشتم و به محض اینکه سرش رو پایین انداخت سرم رو بلند کردم و نگاهم رو به ازدواج دوهمدم دوختم. با دستش به من اشاره کرد و خودش بلند شد و به گوشه ای از اتاق که پنجره بزرگی به سمت خیابان داشت رفت. به سمتش رفتم و با صدایی آهسته پرسیدم: -اینجا چه خبره؟ نگاهش رو از رو به رو گرفت و به چشمام ریخت. توی چشمای سیاهش هاله ای از اشک نشست و حس کردم قلبم از تپش ایستاد.

سايت ازدواج دوهمدم چی شد عزیزم؟

سرم رو با وحشت تکون دادم و گفتم: -حرف بدی زدم؟ سايت ازدواج دوهمدم چی شد عزیزم؟ لبخندی زد و چشماش رو بست و در همون حال گفت: -خونه ای رو که میگفتم مهریه ات هست رو میخوام به نامت کنم پاییز.. . و بعد چشماش رو باز کرد و نگاهش رو به صورتم دوخت تا تاثیر حرفش رو از نگاهم بخونه.. . با تعجب نگاهش میکردم و توی ذهنم حرفش رو تجزیه و تحلیل میکردم. چرا این کار رو میکرد؟ من اصالً ازش انتظار همچین کاری نداشتم. سایت ازدواج دوهمدم جدید دلم نمیخواست چنین کاری انجام بده. مگه من و سايت ازدواج دوهمدم داشتیم؟دوست نداشتم حتی یک اپسیلون هم فکر کنه که من رو به خاطر پولش میخوام و ازدواج موقت دوهمدم سر شاهده که من تنها و تنها دلم رو به خودش و محبتش خوش کردم و مال و منال دنیا در این لحظه در قبال نگاه اون پشیزی برام ارزش نداشت. به شعار نمیدادم من تنها سروش رو میخواستم حتی بی پول و فقیر. مگر این همه سال که هیچی نداشتیم چیزی شده بود؟ مگر بزرگ نشده سایت ازدواج دوهمدم جدید مگه به قول بهار ما برای پول به این دنیا اومدیم؟ نگاهم رو در حالی که قطره های اشک از سخاوت بی حدش در چشمانم نشسته بود به چشمان رویاییش دوختم و گفتم: -چرا این کار رو داری میکنی؟ سایت ازدواج دوهمدم آناهیتا من اصالً دوست ندارم

مطالب مشابه