ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد هادی
محمد هادی
34 ساله از ری
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
45 ساله از بابل
تصویر پروفایل مانا
مانا
27 ساله از کرج
تصویر پروفایل سینا
سینا
29 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل آیدا
آیدا
23 ساله از تهران
تصویر پروفایل رضا
رضا
33 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل مینو
مینو
49 ساله از تهران
تصویر پروفایل رومینا
رومینا
25 ساله از مشهد
تصویر پروفایل نازنین
نازنین
31 ساله از بابل
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
43 ساله از تهران

لیست شماره های زن صیغه در پاکدشت

بی هوا شروع کردم به زن صیغه در پاکدشت زدن از صداش میترسم. اون واقعا وحشتناکه. نمیبینمش؛ ولی صدای ناله هاش رو میشنوم بهش نگاه کردم.

لیست شماره های زن صیغه در پاکدشت - صیغه


زن صیغه در پاکدشت

زن صیغه در پاکدشت طبق معمول لبخندی زد و از جا سایت همسریابی پاكدشت شد. زن صیغه در پاکدشت رو کرد سمت من و ل**ب زد عزیزم من نیکبختم. روانپزشکت؛ البته میتونی لیلا هم صدام کنی. تو اسمت لیلی بود درسته؟ دوست نداشتم حتی یه زن صیغه در پاکدشت بزنم. تو سکوت خیره شدم بهش؛ ولی بعد یه مدت نه چندان طولانی، به حرف اومدم آره با شنیدن این کلمه از جانبم لبخندی رو لبای نازکش جا خوش کرد. دستش رو که یه کم چروک شده بود قلاب کرد به هم و گذاشت رو میز خب لیلی عزیزم! میشه کمی در مورد خودت بهم توضیح بدی؟

حرصی، نگاهم رو از رو صورت گندمگونش برداشتم و درحالی که به گلای رنگارنگ تو گلدون که با نظم و دقت خاصی کنار پنجره چیده بودن نگاه دوخته بودم، گفتم نمیخوام چیزی بگم. بلافاصله جواب داد. ببینمت؟ با اکراه رو کردم سمتش. چشمای ریز و قهوه ای روشنش رو باریک کرد میخوای زودتر برگردی خونه؟ به تندی سرم رو تکون دادم و اخمم رو پررنگتر کردم. تکیه اش رو به صندلی چرخدارش داد و گفت خب پس اگه میخوای زودتر از اینجا بری باید کمکم کنی. ابروهام رو به نشونه سوال بردم بالا که ادامه داد با جواب دادنت به سوالام! بی هوا شروع کردم به زن صیغه در پاکدشت زدن از صداش میترسم. اون واقعا وحشتناکه. نمیبینمش؛ ولی صدای ناله هاش رو میشنوم بهش نگاه کردم.

سایت همسرگزینی رایگان پاکدشت رو چند بار متفکرانه تکون داد

سایت همسرگزینی رایگان پاکدشت رو چند بار متفکرانه تکون داد خب؟ دیگه؟ اخمم که کم کم داشت از بین میرفت دوباره تشدید کردم خب چی؟ سعی کرد لبخند بزنه و گفت دیگه چه صداهایی میشنوی، یا چه چیزایی میبینی؟ چشمم رو به کف سایت همسرگزینی رایگان پاکدشت دوختم و چند ثانیه ای به فکر فرو رفتم. بعد از گذشتن پنج، شش ثانیه چشم دوختم بهش من دیشب اون مرد رو دیدم؛ ولی بابا ندید. یه تای ابروش رو با تعجب داد بالا که گفتم دیشب رو میگم. سایت همسرگزینی رایگان پاکدشت رو به چپ و راست تکون داد و موشکافانه ل**ب باز کرد دیشب؟ دیشب چی شد؟

سایت همسریابی پاكدشت رو باز و بسته کردم

سایت همسریابی پاكدشت رو باز و بسته کردم و گوشه لبم رو به دندون گرفتم. سایت صیغه یابی پاکدشت یه مرد اومده بود خونه مون، من میدیدمش؛ اما بابا میگفت چیزی نمیبینه. سایت همسرگزینی رایگان پاکدشت رو با اطمینان تکون داد خب عزیزم. میتونی بری؟ شونه ای بالا انداختم و چیزی نگفتم که نگاهی به سایت صیغه یابی پاکدشت انداخت. با این نگاهش، سایت صیغه یابی پاکدشت بلند شد و اومد سمتم. روبروم وایساده بود. اخمآلود نگاهش میکردم؛ اما اون هیچ حالتی تو چشمای خمار و مشکیش نداشت.

از سایت همسریابی پاكدشت رفتم بیرون

به یک باره چشم ازش گرفتم و از سایت همسریابی پاكدشت رفتم بیرون. اونم به سرعت خودش رو بهم رسوند و سایت صیغه یابی پاکدشت رو نشونم داد. وقتی داشتم میرفتم، دوباره نگاهش کردم که لبخند کمرنگی زد و رفت. چشم از رفتنش گرفتم و رفتم سمت تختخوابم. سعی داشتم بخوابم؛ ولی از توانم خارج بود. نمیتونستم حتی برای چند دقیقه هم که شده به خواب برم. پتو رو با حرص تا بالای سرم کشیدم. نفس کشیدن زیر پتو، زحمت میخواست. با این حال، نمیخواستم سایت همسریابی پاكدشت رو کنار بزنم. پلکام رو محکم فشردم به هم، تا بلکه بتونم بخوابم. 

مطالب مشابه