و سعی کردم که به خاطر بیارم میخواستم چیکار کنم. فعال با اینهمه جنگ شماره دفتر صیغه موقت که داشتم سردرآوردن از جانشین، آدرس دفتر صیغه موقت در اصفهان فکر خوبی نیست. پس بهتره فعال سوره جن رو بخونم تا اطالعات دقیقتری داشته باشم. آه! این بین، حواسم باید به جیکوب هم باشه. از جام بلند شدم تا به بچهها سربزنم ببینم چیکار میکنن و بعد برم سراغ. اول به طرف آوینا و شماره دفتر ازدواج موقت در شیراز و ارشیا که کنار هم شماره دفتر صیغه موقت بودن، رفتم. حواسم رفت پی آئیل که گهگداری یواشکی درگوش آوینا حرف میزد و آدرس دفتر صیغه موقت در اصفهان هم لبخند ریز تحویلش میداد. با ابروی شماره دفتر ازدواج موقت در شیراز رفته نگاهشون کردم. سرفهای مصلحتی کردم و با اخم ریزی نگاهشون کردم. وقتی متوجه حضور من شدن، جمعوجور نشستن و به من خیره شدن. پرسیدم: -خب چیکارا کردین تا االن؟
رو به آوینا گفتم: -محل شفق که الزم داشتم رو پیدا کردی؟ بعد رو به آئیل گفتم: -تا االن چه شماره دفتر صیغه موقت درآوردی؟ رو به ارشیا ادامه دادم: -نتیجه جمعبندیت چیشد؟ آوینا گفت: *** این کتاب در سایت نگاه دانلود ساخته و منتشر شده است -من چند مورد پیدا کردم. باید زمان دقیق جنگ یا اقدام خودمون روی بگی تا نزدیکترین زمان و مکان رو بهت بگم. شماره دفتر ازدواج موقت در شیراز بعد از اون گفت: -نه چیزی پیدا نکردم. نمیدونم دیگه چرا خودشون رو نشون نمیدن. اصال هیچ اقدام یا کاری نکردن. سرم رو تکون دادم و به ارشیا نگاه کردم. چشمک محوی زد و گفت: -شماره تماس دفتر ازدواج موقت قم جمعبندیم تموم شده. دارم روی یه چیز دیگه تحقیق میکنم. نگاهی بهشون انداختم
گفتم: -بسیار خب ادامه بدین. ازشون دور شدم و بهطرف سام و دیاکو و شاهرخ که جدی مشغول کار بودن، رفتم. -خب به کجا رسیدین؟
شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در تهران آوردن و بهم نگاه کردن
همگی باهم سرهاشون رو شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در تهران آوردن و بهم نگاه کردن. سام گفت: -یه چیزهایی دارم از نارسوس پیدا میکنم؛ اما هنوز کامل و جامع نیست. دیاکو نگاهش رو از سام گرفت و گفت: -نقاطی که میشه بهشون نفوذ کنیم رو پیدا کردم. یعنی کسایی که میشه راحت گولشون زد و ازشون اطالعات گرفت. نگاه مشتاقم رو از صورت شماره تماس دفتر ازدواج موقت قم گرفتم و به شاهرخ نگاه کردم. نگاهم کرد و گفت: -شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در ارومیه یکی از آدرس دفتر صیغه موقت در اصفهان رو زدم. آخرین دفعه توی یکی از شماره دفتر ازدواج موقت در شیراز فارس بوده.
حرکت کرده به طرف غرب و هنوز جایی مستقر نشده. نه! خبرهایی خوبی درآورده بودن. خیلی عالیه. ادامه بدین. هنوز هم به خبرهای بهتری احتیاج داریم. نشستم. گفتم: -خب چه خبر! چیکار کردی تا االن؟ برگشت و پرحرص بهم نگاه کرد و گفت: -مگه تو به من فرصت دادی که چیزی پیدا کنم؟ همش دنبال جنابعالی بودم. شماره دفتر صیغه موقت رو جمع کردم و گفتم: -خیلی خب. نزن من رو حاال! خواستم از جام بلند بشم که گفت: -وایستا. نگاهش کردم. نگاهی به اطراف انداخت و آروم گفت: نزدیکشون میشدم تا حرفهاشون رو یواشکی بشنوم. واسه این گفتم جیکوب رو ببریم که یه گند بزرگپسرها خیلی مشکوک بودن. همهش یواشکی پچ پچ میکردن. من هم این اواخر به هر بهونه، الکی پیش نیاد.
آدرس دفتر صیغه موقت در اصفهان چیز تازهای نیست
خودم شنیدم که نریمان گفت باهاش برو و اگه نذاشت برنامهاش رو تغییر میدم. سرم رو تکون دادم و از جام بلند شدم. آدرس دفتر صیغه موقت در اصفهان چیز تازهای نیست که شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در تهران بدذات بازی دربیاره. تازه این هنوز یکی از بُعدهای اخالقیشه. معلوم نیست چهجور آدمی باشه. بهطرف هلیا که نزدیکی میز پسرها نشسته بود رفتم و پرسیدم: -به کجا رسیدی؟ نگاهی بهم انداخت و گفت: -من با دوتا از شماره تلفن دفتر ازدواج موقت در ارومیه برخورد داشتم. اطالعات خوبی درموردشون دارم.