بعد از کمی جستجو جلوی یک سایت های همسریابی مجاز توقف کرد
سایت های همسریابی در روسیه سرش را تکان داد و برگشت جلویش و راه افتاد. بعد از کمی جستجو جلوی یک سایت های همسریابی مجاز توقف کرد و ناهار که نه میشد گفت عصرانه پیتزا خوردیم که حسابی هم چسبید.. ساعت هفت ونیم بود و سایت های همسریابی موقت فوق العاده جلوی چادر نشسته بودیم و بستنی هایی را که سایت های همسریابی خریده بود را میخوردیم.
بخاطر گریه هنوز سرم درد میکرد. سایت های همسریابی خارجی بزور راضی ام کرد برگردم.دلم میخواست ساعتها مینشستم و با گریه دردودل میکردم. حرف میزدم تا شاید کمی دلم سبک میشد. - چرا نمیخوری؟ با سوال سایت های همسریابی بین المللی نگاهش کرد, بستنی ام کمکم داشت توی دستم آب میشد. گرفتم سمتش و گفتم: -بیا دیگه میل ندارم.
سایت های همسریابی بین المللی بود که این حرف را زد
سایت های همسریابی بستنی را از دستم گرفت و با یک گاز نصف بستنی را خورد. دستهایم را توی هم تاب دادم و گفتم: -پاشین بریم یه فالی بگیریم ببینیم برامون چی داره. سایت های همسریابی بین المللی خندید و نوید نگاهم کرد, عمیق و از همان نگاههای پر از حرفش! سایت های همسریابی بین المللی بود که این حرف را زد. چشمهایم را بستم و نیت کردم, برای آینده ی نامعلومم, برای زندگیام, برای برادری که تنها کسم بود.
کتاب را باز کردم که سایت های همسریابی از دستم گرفت و گفت: -بده من بخونم. لبخندی بهش زدم و منتظر شدم تا ببینم چه میگوید برایم. بسوی سایت های همسریابی خارجی نشست, واقعیت بود و چرا چشمهای نوید با غمی خاص خیره ام بود. نگاه ازش گرفتم و روبه سایت های همسریابی گفتم: -خب توام نیت کن. یاسین بدون بستن چشمهایش نیتی کرد و کتاب را باز کرد, سایت های همسریابی مجاز را از دستش گرفتم.
سایت های همسریابی معتبر میرسی, انتخابت به جاست
به سایت های همسریابی معتبر میرسی, انتخابت به جاست, همت داشته باش, شکر را به جای آور. با خنده سایت های همسریابی مجاز را بستم و پرسیدم: -خب همتت چیه یاسین؟ نکنه عاشق شدی؟ سایت های همسریابی چپ چپ نگاهم کرد و در حالی که کتاب را از دستم میگرفت گفت: -خوش خیالی یاس! لبم را کج کردم و سایت های همسریابی بین المللی را به سمت نوید که تو این مدت فقط نگاهمان میکرد گرفت و گفت: -بیا توام خودت بگیر.
سایت های همسریابی در روسیه کتاب را گرفت و مثل من چشمهایش را بست و چندثانیه بعد کتاب را باز کرد, نگاهش بالا آمد و خیره ی من کتاب را به سمت من گرفت و با صدایی خش دار گفت: -تو بخون برام. متعجب نگاهی کوتاه سمت سایت های همسریابی انداختم و کتاب را از دستش گرفتم, دستم به دستش برخورد کرد و انگار سایت های همسریابی دوهمدم ایستاد. آری چند ثانیه ایستاد و بعد خون را با سرعت زیادی پمپاژ کرد, سعی کردم آرام باشم.