یکی از محافظین در را سایت های همسریابی خارجی باز کرد و قبل از، اینکه بنشیند به سهند گفت: با من بیا.....سایت های همسریابی خارجی رایگان با سر و صداهایی که از بیرون و داخل خانه به گوشش رسید؛ متوجه ورود صاحب خانه شد. از وقتی حال شیوا بد شده بود، او پایین آمده و کسی هم هیچ خبری به او نداده بود. چون از جایی که نشسته بود، دیدی به در ورودی خانه نداشت.
بلند شد و جلوی ورودی هال ایستاد. چشمش به سهند خورد که همراه سایت های همسریابی خارجی وارد خانه شد، بی اختیار سرش را پایین انداخت. هر دو مرد نزدیکش شدند و اعتماد با دیدنش سریع پرسید: اون چیزی یادش اومد؟ آلما سرش را آهسته بلند کرد. نمی دونم. .. چرا این طوری شد پس؟ من که گفتم بهت اون حال خوبی نداره.. بهترین سایت های همسریابی خارجی سرش را پایین انداخت. سایت همسریابی بین المللی رایگان نگاه غضب سايت هاي همسريابي خارجي به او و بعد به سهند انداخت و به سمت پله ها قدم برداشت.
سایت های همسریابی ایرانی
سایت های همسریابی خارجی رایگان جز مردی که کنار در ورودی خانه بود، فقط او و سهند، سایت های همسریابی ایرانی ایستاده بودند. سهند فاصله ی میانشان را با قدم سایت های همسریابی خارجی برداشت: چی شد سايت هاي همسريابي خارجي تو بهش چی گفتی؟ آلما سر بلند کرد و نفس عمیقی کشید: نمی دونم. .. نمی دونم که حرف نشد.. دوباره سرش پایین افتاد: -من فقط سعی کردم بهش بگم کیه! با این وضعش؟ خب اقای اعتماد، همینو ازم خواست. . هیچی یادش نیومد؟! نگاه پر از اشک بود.
اما با قورت دادن محکم بزاق دهانش، بغض را هم پایین فرستاد: خیلی اذیتش کردن. .. اون. .. سايت هاي همسريابي خارجي. .. حمید آشغالِ. . اونا خیلی اذیتش کردن.. می ترسه.. به چشم های سهند نگاه کرد و دیگر نتوانست جلوی افتادن قطره ی اشکش را بگیرد. سایت های همسریابی خارجی رایگان خیلی وحشی بودن. . از اردالن و باندشم بدتر. . سهند نزدیکتر شد و آهسته گفت: تو مطمئنی کار اونا بوده؟ اوهوم. . رو می شناخت. وقتی عکس حمید رو براش کشیدم. .. این شکلی شد. .. دست سهند کمی سایت های همسریابی ایرانی آمد و میانه ی راه، به جای گوش دادن به سایت های همسریابی خارجی و پاک کردن قطرات اشک روی گونه های دختر روبرویش، به طرف گردن خودش رفت.
خیلی خب مثل بچه کوچیکا گریه نکن. . آلما با دست اشک ها را پاک کرد. همان لحظه در باز شد و دو پرستار اورژانس، با برانکاردی وارد خانه شدند. سهند و بهترین سایت های همسریابی خارجی با تعجب فقط نگاه کردند. برانکارد رفت و خیلی زود، در سايت هاي همسريابي خارجي که آرزو، رویش خوابیده بود، با سایت های همسریابی خارجی رایگان پایین آورده شد. زن میانسالی، همان طور که مشغول توضیح دادن به آنها بود، همراهشان بیرون رفت. سهند و آلما، به رفت و آمدها نگاه می کردند که با صدای تاری، به پشت سر برگشتند: آقای سایت های همسریابی ایرانی! بله؟ ارباب می خوان شما رو ببینن. . همراه من بیاین. تاری به پله ها رسیده بود که سهند و بهترین سایت های همسریابی خارجی هم به او ملحق شدند و هر سه از پله ها رفتند. پله ها در پاگرد زیبایی که درون سایت همسریابی بین المللی رایگان آکواریوم بزرگی کار شده بود، به دو قسمت تقسیم می شد.