چیکار کنم! وای هیچی به مغزم نمیرسه. .. بهتره بریم خونه وگرنه اینجا که نمیشه کاری کرد پر از ادمه... روبه زنانصیغه ای گفتم بریم خونه بهتره اینجا نمیشه کاری کرد اره بهتره اینجوری غذارو که اوردن شروع کردن به خوردن. اروم داشتم میخوردم که زنان صیغه ای در مشهد یه لیوان پر از نوشابه کرد و گذاشت جلوی رویا. واسه منم یه لیوان دوغ نههه این مشکوک میزنه هرچی میخوام به رو خودم نیارم.. تا چند وقت پیش فقط واسه من میریخت الان زنانصیغه ای هم اضاف شده. رومو برگردوندم سمت زنان صیغه ای در مشهد و گفتم رویا؟
زنان صیغه ای مشهد سریع از پشت میز بلند شد
هوم ؟ ببین خیلی دارین مشکوک میزنین ها غذا پرید تو گلوش. بلند بلند سرفه میکرد زنان صیغه ای مشهد سریع از پشت میز بلند شد رفت پیش رویا اروم میزد پشتش وقتی زنانصیغه ای خوب شد زنان صیغه ای در مشهد لیوان نوشابه ای که واسش ریخته بود داد دستش و با لبخند گفت بخور. .بخور حالت جا بیاد زنان صیغه ای تهران لیوان و گرفت و گفت ممنون سرشو انداخت پایین. بابا این دیگه خیلی تابلوئه اگه یکم دیگه به کاراش ادامه بده همه میفهمن باید خودم باهاش حرف بزنم. به زنان صیغه ای مشهد نگاه انداختم. منتظر بود زنانصیغه ای نوشابشو تموم کنه یه اوهومی کردم تا نگاهش به من افتاد اشاره کردم بشینه همه دارن نگاه میکنن...
زنان صیغه ای در مشهد نگاهشو دور میز چرخوند. تازه فهمید چی شده رفت نشست رو صندلیش و پشت سرشو خاروند. ..وقتی خجالت میکشید یا سوتی میداد این حرکت و میکرد. .بعد از چند دقیقه فضا به حالت عادی خودش برگشت همه غذامون و که خوردیم پاشدیم رفتیم بیرون. تا برگشتیم ساعت شد. 11رفتیم تو خونه و دلم دادیم رو مبلا. رز نشسته بود روبه روم داشت ناخناشو زنان صیغه ای کرج میکرد. بعضی اوقات صدای سوهان کشیدنش که بلند میشد تمام موهای بدنم سیخ میشد. .اووف چه صدایی بدی داره لامصب. .چند مرتبه که تکرار کرد کارشو نتونستم تحمل کنم میدونستم اگه بیشتر بمونم با اعصاب خرابی که دارم داد و بیداد راه میندازم...
رفتم تو اتاقم گوشی و برداشتم و یه اهنگ گذاشتم داشتم اهنگ گوش میکردم که زنان صیغه ای در تهران اومد تو اتاق. گفت بیاپایین..میخوام بریم لب دریا باش تو برو من میام رفت بیرون رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم بیرون. مامان و بابا. عمو زنمو نشسته بودن زنان صیغه ای تبریز هم کنارشون بود داشتن حرف میزدن. دختر پسرا همه رفتیم بیرون. روزبه و نیما اتیش درست کردن همه نشستیم دور اتیش. زنان صیغه ای ساعتی در مشهد تو فکر بود نمیدونم چی تو فکرش بود ولی هرجی که بود امیدوارم چیز بدی نباشه...
زنان صیغه ای تهران گفت خب. چیکار کنیم حالا؟
زنان صیغه ای تهران گفت خب. چیکار کنیم حالا؟ همه داشتن فکر میکردن. شهریار سرشو اورد بالا و به رویا نگاه کرد زنان صیغه ای تهران زل زده بود به چوبایی که در حال سوختن بود. واای زنان صیغه ای ساعتی در مشهد فکر کنم خیلی وضعش خراب شده. زنان صیغه ای در تهران گفت بیاین بازی. ..اسم بازی تا گفت اسم بازی جیغ منو زنان صیغه ای تهران در اومد. نیما خودش فهمید بخاطر بازی که توی ماشین کردیم داریم میگیم نه. .گفتم اگه با زنان صیغه ای تبریز اسم بازی کنین روانیتون میکنه. یه جر زنیه واسه خودش که حد نداره.
برگشتم که زنان صیغه ای ساعتی در مشهد حرفمو تایید کنه که دیدم هنوزم تو حال خودشه. با پام محکم روم کنار پاش. یه تکون خورد بهم نگاه کرد گفتم مگه نه؟ چی؟! اهان! اره اره... همه فهمیدن زنان صیغه ای کرج کلا چیزی از حرفامون رو نفهمیده...گفتم چطوره زنان صیغه ای ساعتی در مشهد گیتارشو بیاره و بزنه واسمون؟! همشون دست زدن و گفتن خوبه. زنان صیغه ای مشهد رفت گیتارشو بیاره. سارگل گفت زنان صیغه ای کرج میدونستی سامیارم گیتار اورده با خودش.