ک مونده بود بگه اصلا قلیان چوبی موضوع به تو چه ربطی داره ؟یعنی اگه قلیان چوبی بهتره یا برنجی دوست چولمنش بود این حرف رو میزد. اما این قلیان چوبی بهتره یا برنجی خوبی بود، نگفت. یعنی قلیان چوبی بزرگ من نمیتونم براش کاری کن باورم نمیشه، یعنی شیوا براتون هیچ اهمیتی نداره معلومه که داره. ..اما شما چی میدونید خب بگید من هم بدون فقط بگو ها، نشون نده دستش رو روی پیشونیش ذا گشت و بلند شد گفت: چرا قلیان چوبی بزرگ مانع رو نمی شکنید و با خودش حرف نمیزنید دو باره کلا فه دستش رو به صورتش کش ید و گفت: قلیان چوبی زیبا مانع از بین نمیره...
حداقل نه تا چند سال دیگه گفت: قلیان چوبی یه نگاه به انداخت. تو نگاهش غ بود. دستش رو لای موهاش کرد و گفت: گفتنش دردی رو دوا نمیکنه. اما من دوست دارم بشنوم. خواهش میکنم. .... یه نفس بیرون داد شبیه یه آه. پدرم بنا بود. یه روز که از مدرسمه بر شمت دیدم همه جلوی خونمون جمع شدن. اون موقع تازه وارد دبیرستان شده بودم. ...وقتی از لای جمیعت رد قلیان چوبی کوچک دیدم که جنازه پدرم و سط حیاطه. ...از دارب ست افتاده بود. صورتش قابل تشمخیص نبود. صاحب کار نامردش حتی صبر نکرده بود
قلیان چوبی یا برنجی و قلیان چوبی گردو به خو نه بر گردن
قلیان چوبی یا برنجی و قلیان چوبی گردو به خو نه بر گردن. آ خه اون موقع ما در گیر طلاق خواهرم بودی. قلیان چوبی معتاد بود و هر روز به باد کتکش میگرفت. اما خواهرم هیچی نمیگفت ما نمیدونستی تا موقعی که. ..
قلیان چوبی زیبا شوهر بی غیرتش مجبورش میکنه
تا موقعی که قلیان چوبی زیبا شوهر بی غیرتش مجبورش میکنه بخاطر قلیان چوبی کوچک کوفتی خودش رو. .... اینجا حرفش رو خورد. از بغض توی لوش و دست های مشمت کردش فهمیدم چی میخواد بگه.
دوباره یه نفس بلند کشید و گفت: اون روز وقتی با صورت کبود شده و بدن زخمی، که به خاطر سر بار زدن از خواسه شوهرش، به خونمون پناه آورد، از هر چی همجنس خودم بود بدم اومد. ... وقتی که به خودم امدم دیدم فقط من و من. با اون سن کم باید نون آور یه خانواده میشدم. نون آور قلیان چوبی یا برنجی که حالا بیماری قلبیش عود کرده بود و باید هر چند وقت یکبار تحت مراقبتهای پزشکی متخصص می بود، نون آور خواهر 2۰ سال که حالا با یه بچه قلیان چوبی کوچک مهر طلاق روی پی شونیش بود. ...رفت سر کار یعنی باید میرفت. ....
قلیان چوبی درس میخوندم و روزها فقط کار. شبها با این که خسته بودم اما باز هم مدرسه شبانه رو میرفت. میخوا ست کنکور قبول ش، باید می شدم تا کی بدبختی. نمیخوا ست مثل پدرم باش. پدرم زحمتکش بود اما فقط زحمت میکشد، زحمت زیادی وقتی قبول شدم تازه اول بدبختی ها بود. باید هم خرج دانشگاه رو میدادم ه خونه. قلیان چوبی بزرگ میدونید که رشته قلیان چوبی بهتره یا برنجی چه خرج های سر سام آوری داره. .... روز اول دانشگاه با امیر آشنا شدم. آ شنایی من و اون یه خوش شان سی بزرگ برام بود. به پول قرض داد و گفت هر وقت تونست قرضش رو بدم. . اون با همه بچه های دیگه فرق داشت، با این که از قلیان چوبی ارزان قیمت خیلی ثروتمندی بود اما مغرور نبود.