و منطقی حرف میزدم، ولی من میدونم که قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران عمرا میثم رو بذاره کنار و به من این اجازه رو بده که به یکی دیگه فکر کنم. من بیچاره تو خوابم هم ساعت پرواز آنکارا به تهران رو نمیبینم، چه برسه بهش فکرم کنم؛ فقط برای خلاصی از اینجا و این محدودیتهایی که پدرم با لبخند برایم میگذارد و دوست دارد انجامش بدم، دیوونم میکرد. قیمت بلیط هواپیما تهران آنکارا هم همین میثم خان که فقط مونده بلهی من، چون خودشون خیلی وقته بریدن ودوختن. وقتی سرم رو بالا آوردم، بلیط هواپیما تهران آنکارا علی بابا رو دیدم که با ملاقه بالا سرم ایستاده بود و روبه من گفت: آهو کجایی تو، یه ساعته دارم صدات میکنم. آهنگ رو خاموشکردم و بلندشدم و گفتم: قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران نشنیدم، چی کارم داری پاشو بیا این کاسه آشها رو بده به این چند تا همسایه، من پام درد میکنه. چشمهایم را بازوبسته کردم و گفتم: چشم، امر دیگهای باشه؟
پرواز آنکارا به تهران امروز چی میگین شما؟
ملاقه را با حالت تهدید سمتم گرفت که چشمهایم گرد شد و شم رده گفت: ولی ساعت پرواز آنکارا به تهران اگه جیم بشی، به جون خودت حلالت نمیکنم. وا، پرواز آنکارا به تهران امروز چی میگین شما؟
کجا جیم بشم؟ مامانم سرش رو تکون داد و گفت: میگن کسی که دختر داره نباید به کارهای زشت این و اون بخنده که فردا سر دختر خودش هم میاد، وقتی این دختر خورشید پرواز آنکارا به تهران امروز با اون دوست پسر الدنگش از خونشون فرار کرد، من خیلی گفتم بچشون تربیت نداشته و حرمت و آبرو سرش نمیشده، ببین چجوری میخواد با چوبش من رو بزنه.
فکر کنم دوتا شاخ بعد حرفهای قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران روی سرم درآورده بودم، داشت چی میگفت؟ قیمت بلیط هواپیما تهران آنکارا حالت خوبه؟ با ملاقه یه دونه پشت دستم زد و گفت: بلیط هواپیما تهران آنکارا علی بابا و یامان، به بخوای ادای دختر خورشید رو دربیاری، حلالت نمیکنم. چند دقیقه در سکوت نگاهش کردم و سپس انقدر خندیدم که اشک از چشمهایم داشت جاری میشد؛
ساعت پرواز آنکارا به تهران چقدر ذهنش فیلم سازه
ساعت پرواز آنکارا به تهران چقدر ذهنش فیلم سازه، باید فیلم نویسی چیزی میشد. پرواز آنکارا به تهران امروز وقتی دید خندههایم بند نمیاد، با عصبانیت گفت: آره بخند، اصلا تو دلت به حال من میسوزه؟
بعد روی تخت نشست و گریه کرد؛ از تعجب و خنده نمیدونستم چیکار کنم، کنارش نشستم و گفتم: بلیط هواپیما تهران آنکارا علی بابا گلم، چی شده آخه؟ اصلا این فکرها چیه میکنی؟ به من نه اهل فرارم نه اون مردی که قراره بیاد خواستگاریم دستم رو میگیره میبره؛ پس نگران چی هستی؟ مادرم با گوشه روسریش اشکهاش رو پاک کرد و گفت: نه بفرما، اهل فرار باش؛ من واستون چی کم گذاشتم؟ هر چقدر که قیمت بلیط هواپیما تهران آنکارا یکم تلخزبونه و گیر میده، من به جاش آزادتون گذاشتم. قیمت بلیط هواپیما آنکارا به تهران مزدم؟ وا، مامان مگه من چی گفتم آخه؟ به جون خودت... من نه فرار میکنم نه چیزی، بابا یه بار فقط اژین رو ببینه فکر کنم میثم رو فراموش کنه، حالا ببینید.